شعر، متن ادبی و دلنوشته در باره : حضرت زینب سلام الله علیها
شعر، متن ادبی و دلنوشته در رثاء خضرت زینب (س)
نام زینب داشت، اما مرد بود
نام زینب داشت، اما مرد بود[۱]
عاشورا، خونی بود که با حلقوم زینب(س) به کوچههای کوفه و شام کشیده شد و سپس در فواره بلند خون شهیدان و شعر شورانگیز شیعی، به امروز رسید.
در شکنندهترین لحظهها و در ازدحام آزمونها و آتش و آوارگى، کیست که فصلی از کتاب زینب(س) را بخواند و حقارت رنج خود را در مقایسه با آن رنجهای کوهشکن درنیابد.
منطقه عملیاتی زینب(س)، این بانوی صبور بنیهاشم، منطقه فراگیر دردها و درمانهای بشری است و فرماندهی کریمانه این عملیات دنبالهدار، همه جبهههای اسارت را در بردارد.
ابوالقاسم حسینجانى
دنیا اگر خودش را گم نکرده بود، معنای حرفها و دردهای زینب(س) را بهتر میفهمید. درد زینب(س)، سردرگمی دنیاست.
شهادت،طرح کربلاست و اسارت، شرح آن. حسین(ع) طرح است و زینب(س)، شرح.
اگر در عاشورا، زینب(س) بند بند قساوت را نمیلرزاند، زن جامعه ما فریاد نمیدانست و رسالت عاشورایی را نمیشناخت و اعجاز فریاد را باور نداشت.
غم هیچ جا آشناتر از وسعت سینه تو ندید و مصیبت، هیچ شانهای استوارتر از تو نیافت و صبر، عظیمتر و بزرگوارتر از تو در گستره تاریخ نشناخت.
[۱]. مقدمه کتاب اشعار عاشورایی، انتشارات تربیت.
علی پورکاظم
--------------------------------------------------------
شعر : منتهای صبر
ای پیامت انتشار کربلا
خطبهات آیینهدار کربلا
خطبه تو کرده ویران شام را
زنده کرده مکتب اسلام را
گشته از نور تو دلها منجلى
شام شد از خطبه تو غرق درد
خون به رگهای ستمگر گشت سرد
یادگار حضرت زهرا تویى
اسوه دین، زینب کبری تویی
آسمان مأنوس شد با چشم تو
واژگون شد کاخ شام از خشم تو
کربلا زان خطبه در بزم یزید
جاودان گشت و حقیقت شد پدید
زاده آزاده زهرا تویى
حامیِ بر حقّ عاشورا تویى
وارث خون دل حیدر تویى
منتهای صبر پیغمبر تویی
منیره سادات هاشمى
همینکه روز بر آن دشت، طرحی از شب ریخت
هزار کوه مصیبت به دوش زینب ریخت
نظاره کرد چو «شمس الشموسِ»بیسر را
به گوش گوش فلک، ناله ناله یا رب ریخت
جهان برای همیشه سیاه شد چون شب
ز چشمهای ترش هرچه داشت کوکب ریخت
چه بود نیت ناآشکار ساقی غم
که جام زینب غمدیده را لبالب ریخت
کشاند کرب و بلا را به شام و بام فلک
هزار فصل طراوت به باغ مذهب ریخت
زبانههای کلامش به جان دمسردان
شرارهها شد و آتشنشانی از تب ریخت
اگر همیشه ببارند ابرهای جهان
نمیرسند به آن اشکها که زینب ریخت
سعید بیابانکى
-------------------------------------------------------------------
متن ادبی : بانوی سربلند
هنوز هیچ آشنا با عاشورایی، قدرت نیافته بزرگی شخصیت او را درک کند.
زینب(س)، با تمام روح لطیفش، اوج هر سختی را چشیده، اما زیبا و پرمنطق در کوفه سخن میراند، چنانکه قلبها را بیدار میکند و کم است مسلمانی در شامات که اسلامش را مدیون روشنگری او نباشد.
آرى، به خدا که تاریخ در محضر زینب(س) از پا درآمده و خود را به دست باکفایتش داده تا تاریخ و شریعت محمدی، همه و همه را از نو بسازد.
حمیده طرقى
------------------------------------------------------------
متن ادبی : چنین استوار
خوان پنجم[۱] زینب(س)، کربلاست. او خوب میداند این کاروان به کجا میرود. او بارها از زبان برادر شنیده است که این کاروان، در خون لنگر میاندازد و در ساحل شهادت میآرامد و راهی را که برادر با سر میرود، خواهر با پا باید ادامه دهد؛ راهی که شهادت آغاز آن است و اسارت کمالبخش آن. خوب میداند که ساحل فرات، دریای تشنگی است.
خوب میداند بوسهگاه پیامبر، میزبان خنجر خواهد شد و در غروبی تلخ باغ نبوت، لگدمال پاییز میشود. خوب میداند که داغدار و بییار، پرستار بیماری تبدار و کودکانی سوگوار خواهد بود؛ با راهی نیمهتمام که تا «شام» بر شترانی لنگ و همسفر دژخیمانی سیاهدل، باید طی شود.
و این همه را میداند و میماند در تمام این لحظههای داغ و درد، بیاخمی بر جبین و تردیدی در «راه»، پا به پای شهادت میرود و شگفتا همراه برادر بر سر هر شهید حاضر میشود و تسلای خاطر برادر میگردد. تنها در شهادت دو جگرگوشهاش در خیمه میماند تا برادر را در هنگامه حمله پارههای قلبش شرمنده نبیند. خوان ششم، کوفه است؛ با کوچههایی آشنا و فضایی که در آن هر صبحگاهی طنین گرم اذان پدر، معطرش میساخت، اینک میزبان ۷۲ سر، ۷۲ آفتاب و در تعبیر سیاهاندیشان، ۷۲ «خارجی»است، در آستانه شهر همه به تماشا آمدهاند، زنان آراسته و پایکوبان و شهر آذین بسته و آماده.
زینب(س) از این خوان نیز به سلامت میگذرد، درحالیکه صدای شکستن استخوان غرور در زیر پتک فریادش، همه کوچهپسکوچههای کوفه را پر کرده است.
خوان هفتم و دشوارترین خوان، شام است، پایتخت جنایت و غرور، سرزمین زراندوزیها و کینهتوزیها. آنجا که ۴۲ سال تزویر معاویه،اندیشهها را به خواب کشانده است و دلها را نیز، آنجا که سرها را با زر خریدهاند و سرکشان و آزادگان را از لب تیغ آب دادهاند. شام شکانندهترین خوان است. ویرانهای که رقیه میگیرد. تشتی که لبان برادر را در زیر ضربههای چوب برادر مینشاند و کوچههایی که آنقدر فاجعهانگیز و رنجآورند که وقتی از آخرین بازمانده سلسله امامان پرسیدند، کدام صحنه از مجموعه صحنههایی که بر اهل بیت(ع) گذشت دشوارتر بود، سه بار غمگنانه سرود: الشام، الشام، الشام!
زینب(س) فاتح هفت خوان است و فاتح همه فردا. همه آنان که رهپوی جاده روشن، اما پرسنگلاخ و خطرخیز حقیقتاند، به شناخت زینب(س) نیازمندند و او در مشرق صبوری ایستاده است با سرانگشتی که راه را نشان میدهد و چشمانی خیس که دشت همهقلبها را میهمان طراوت و باروری خواهد ساخت. زینب(س) بارانی است که بر همه هزارهها خواهد بارید و هر آنکس که این باران را درنیابد شکفتن و رُستن نخواهد دید.
زینب(س) تنها، آموزگار صبوری نیست که همه ارزشهای و عظمتها یکجا در سیرت و سیمای او نشسته است، آنگاه که سخنان گرم و ستمسوزش در کوفه شعلهها افروخت،امام سجاد(ع) در خطابی که جغرافیای روح زینب را مینمایاند، فرمود: «خدا را سپاسگزار که عقیله، بنیهاشمهستى.» زینب عقیله قبیله نور است و دانای رازدان طریق معرفت و عشق و آنان که با اویند، هرگز راه گم نمیکنند و در راه نمیمانند و قافله قلب و اندیشه خویش را از کربلا تا شام و از شام تا دوست، از همه عقبهها و خطرگاهها خواهند گذراند.[۲]
[۱]. خوانهای اول تا چهارم حضرت زینب(س)، عبارت است از رحلت پیامبر، شهادت حضرت زهرا(س)، شهادت امام على(ع) و شهادت امام حسن(ع).
[۲]. نک: محمدرضا سنگرى، گزیده ادبیات معاصر، نثر ادبى، صص ۷۷ ۸۲.
موسسه جهانی سبطین علیهم السلام