حضرت زینب سلام الله علیها مفسر قران
[ مقاله ها ] |
مقدمه
آيا ميدانيد كه دختري آسماني مفسر قرآن شد و توان آن را پيدا كرد كه جملات و آيات قراني را با قويترين حادثه بينظير تطبيق دهد. همان دختري كه در پنجم جمادي الاول سال ششم هجرت چشم به جهان گشود و خدايش او را زينب ناميد.
اواز همان دوران كودكي فاطمهاي ديگر بود و آيينه اسوه النساء.
و به نيابت از وي به خفاشان شب كه از تابش خورشيد حقيقت وحشت داشتند شعاري كوبنده و آتشين داد و در جبله و شخصيت ذاتي مظهر طاها و بزرگ بانو لحظهاي سكوت و سكون نميگنجيد همو بود كه به مانند مادرش در خردسالي در فراق مادر ماند زهرا ام ابيها و زينب سر ابيها شد. فاطمه صاحب مقام عصمت كبري و زينب مقام عصمت صغري را تحصيل كرده بود
فاطميه عقيله رسالت و زينب عقيله بنيهاشم. فاطمه عارفه و عابده و زينب به قدري شاكله وجوديش با عبادت عجين شده بود كه در سختترين شرايط حتي در حماسه جانگداز عاشورا نماز شبش ولو نشسته ترك نشد.
اگر فاطمه فرياد زد تا گوسالههاي سامري نمود پيدا نكنند، زينب فرياد زد تا رسواگر حق ستيزي گوسالههاي سامري بشود. اگر فاطمه فرياد زد تا قران ناطق را خاموش نكنند زينب از كربلا تا مدينه فرياد زد تا مهر بقاء از چهره قران صامت زائل نشود.
اگر آسمان چهره نيلوفري زهرا با صاعقه سيلي دشمن نيلي گشت زينب نيز اگر فاطمه حافظ و مشاور و تسلي دهنده امام بود، زينب نيز.... .
اگر محبوبه خدا و زيور ساق عرش، گريست تا با زلال اشكهايش دلهاي زنگار گرفته و دنياطلب را شستشو دهد زينب نيز... و ... و ... .
و اما ويژگي ديگري كه بسيار حائز اهميت و مختص به اين مقوله ميباشد در سوا كردن دشمن با استناد به آيات نوراني قرآن است. زيرا كه حضرت زينب كبري فرزند والراسخون في العلم است. پس تفكر زينبي تفكر جهش و خيزش است از آنچه هست به سوي آنچه بايد بود و صلابتي كه ركود و جمود را در آن راهي نيست.
تفكر زينبي از خدا ترسيدن و از خناسان نهراسيدن (فلاتخافوهم و خافون) هماي سعادت را صيد كردن و حقانيت ولايت ديني را با خون امضا نمودن، شيرازه افكار دين ستيزان را از هم گسستن، و با منطق قراني بر انديشههاي منسوخ ملي گرايان و افكار التقاطي آنان خط بطلان كشيدن و شايسته سالاري ديني را محك قرار دادن ا ست. معنويت را مهمان دلها كردن و قلب ظلماني دشمن را تسخير روزنههاي نور حقيقت كردن و در نهايت شناسايي تيرهاي نفاق قبل از اصابت و به عظمت انسان انديشيدن و از نهر تو لا وضوي طاعت گرفتن است.
آري فاطمه داناي حقايق اشياء كه زجاجه وحي و ميوه نبوت است، خود چنين فرمايد: ستايش خداي را كه در هيچ حقيقتي از امر كتاب (قران) مرا سرگردان ننموده است. استاد حسن زاده املي در ذيل اين حديث ميگويد: اين ادعاي بسيار بزرگي است كه حضرت زهرا (س) به آن اشاره فرمودهاند. پس همانطور كه زهراي اطهر صاحب مقام تفسير و تفصيل وتاويل قران كريم ميباشد زينب كبري نيز از باب العلم بهرهها كسب كرده و از حساسترين نقش آفرينهاي زينب است كه با منطق متقق قراني رسواگر منطق سفسطه انگيز سفياني شد و به همه جهانيان ثابت كرد ايات قراني براي هميشه زنده و جاويد است و مفاهيم ان متناسب با همه عصرها و نسلها است.
قران، زينب و عاشورا
لعلك باخع نفسك ان لا تكونوا مومنين شعراء 3
از وضع تو چنين برميآيد كه ميخواهي خود را از غضه هلاك كني كه چرا (به آيات اين كتاب كه بر تو نازل شده) ايمان نميآورند.
محشر ظميئي بپا گشته باران خون در مصيبت آسمانيها باريدن گرفته سكوتي مرگبار صحرا را در بر گرفته، پناه دو عالم بي پناه افتاده، بر همه حنجرها خنجر نشسته مركبها بيراكب و خيمهها بيصاحب گشته، ... ديگر صداي شمشير نميآيد.
گريه بيرمق و جانسوز طفل بيشير شنيده نميشود، گهواره خالي از نگين انگشتري حسين در آتش خصم ميسوزد در خيمهها به غير سجاد مردي نمانده و در صف كوفيان جز نامردي چيزي ديده نميشود، نعرههاي شادي دشمنان در بشكستن حريم ولايت و امامت خلايق ارضي و سمائي را بيتاب كرده و در مصيبت آويزه عرش اله خيل ملك جامه صبر را چاك كرده، آل عصمت با چشمي گريان و دلي بريان آماده اسارت گرديده كاروان خون و شرف به سمت كوفه براه افتاده در راس اين كاروان بانوي مخدرهاي است كه ملقب به امالمصائب است، غم دار اما دريا دل، رنجور اما پر از اميد و پيام، و الم نشرح لك صدرك بخوان كه اين آيه عشق گفتا بعد پيغمبر ثناي زينب ا ست.
در اين كاروان قلب عالم امكان، نور ششم از چهارده نور حجه الله علي خلقه، امام سجاد (ع) حضور دارد، كه مخلوقات به طفيل آبروي او حيات دارند كلامش هم سنگ كلام حق و اوست كه صاحب حلم رسول اللهي و در شجاعت چون حسين بن علي بيبدل است محرابش بهشت آرزويش و سجودش بيانگر اخلاصش، .... او در حادثه عاشورا بنابر مصلحت حضرت حق تبدار عشق است...
كاروان نور به مقتل ميرسد، هر كدام بيصبرانه از محملها به پايين آمده و خود را روي اجساد شهدا انداخته و براي ستارههاي زميني اشعار حزن انگيز ميخواندند وقتي كه امام سجاد (عج) آن صحنهها را مشاهده كرد و از ديدن كشتهها منقلب شد متوجه شد كه دشمنان دين ان گونه كه به كشتههاي كفار مينگرند به همان گونه و با همان حالت به كشتههاي بنيهاشم مينگرند. از اين منظره دلخراش انچنان گريان شد كه حالت احتضار و جان سپردن در او مشهود گرديد... .
در اين لحظات سرنوشت ساز زينب متوجه ميوه دل حسينش ميشود و لب به تسلي امام زمان خد ميگشايد....
وقتي گذار كاروان از مقتل افتاد نگذاشت زينب ورنه جان ميداد سجاد
و اين زينب است كه ميفرمايد: عزيزم، ميوه دل برادرم، عمهات زينب بفدايت باد صبر داشته باشي... اين عهديست كه در ازل بود.... كلام نوراني قران بر لبان مبارك حضرتش جاري شد.
آري زهراي كربلا با ذكر كلام الله، سفينه نجات، انسانها را از مرگ حتمي نجات ميدهد و با متذكر شدن تكرار تاريخ برخورد كفار قريش با پيامبر (ص) را به يادآوري مينمايد كه چگونه كتاب نازل بر پيامبر را تكذيب كرده و گاهي او را مجنون گاه شاعر و كتابش را از القائات شيطاني و يا نوعي شعر ميخواندند و اين تعابير مشركين قلب نازنين پيامبر را به شدت غصهدار كرده و دچار غمي جانكاه كرده بود كه براي حفظ امنيت رواني و آرامش خاطر پيامبر خاتم، اين آيه نازل شد
پس اي نور چشم برادرم همانطور كه جدمان پيامبر (ص) با مشركين صبر كرد تو هم بايد در مقابل اعمال ننگين مشركين اموي صبر داشته باشي (فاصبر صبرا جميلا) و در آن لحظهاي كه امام سجاد (ع) آرامش پيدا كرد حديث طويل ام ايمن را براي امام نقل كرد و او را از نگراني آينده و تشويش خاطر نجات داد در اين لحظات سرنوشتساز بود كه امام زين العابدين (ع) به عمه عالمهاش فرمود: و انت بحمد الله عالمه غير معلمه فهمه غير مفهمه
من مظهر صبر، زينب كبرايم هر جا كه بود، حسين من آنجايم
هر چند كه آفتاب بيسايه بود من سايه آفتاب عاشورايم
فصل دوم
قرآن، زينب و كوفه
هجرت زينب به كوفه
مولا اميرالمومنين علي بن ابي طالب (ع) به خلافت رسيد هواخواهان ان حضرت در كوفه بودند، لذا مقر خلافت خود را شهر كوفه قرار داد. زينب كبري (س) نيز با شوهرش عبد ا... بن جعفر به كوفه هجرت كرد. زينب (س) براي اولين بار كه وارد كوفه شد در نهايت احترام و با شكوه و جلال خاصي مورد استقبال قرار گرفت و تا زمان صلح برادرش امام حسن (ع) در كوفه در دار الخلافه ميزيست او در اين مقطع در متن جريانهاي سياسي و اجتماعي قرار گرفت.
منزل او محل رفت و آمد زنان سران قبائل عرب بود. او مرجع فكري و علمي و مرجع حديثي و مفسر قران در كوفه بود. مجلس درس و خطابه و تفسير قران براي زنان سرشناس كوفه برقرار كرده و با بيشتر آنان آشناييي داشت و آنان كه در مجالس درس زينب شركت ميكردند و به شاگردي زينب افتخار ميكردند پس غالب زنان با زينب آشنايي داشته و از كلاس تفسير او و بينشهاي عميق قراني او اطلاع كافي داشتند.
و اما دگر بار كه زينب پس از حادثه عاشورا وارد كوفه ميشود برخورد كوفيان با او چگونه است؟! دلها بيقرار است و بازار كوفه مملو از جمعيت. شكمپرستان كوفي لباسهاي فاخر به تن كرده و چشم به دروازه شهر دوختهاند... .
زن و مرد در انتظار رسيدن كهكشان ولايت به صف ايستادهاند خناسان گنجينههاي عشق و اميد را از مردم ربودهاند و با رجوع به فرهنگ جاهليت و با اشاعه عناصر بنيانافكن ان دنياپرستان صحنه شوم ديگري را طرحريزي كردهاند. كارگردان ان صحنه شوم مجسمههاي خدعه و نيرنگ اموياند كه بيچارگي خود را در قالب جشن و سرور به نمايش گذاشتهاند.
اين مردم و اين صحنه شوم نياز به يك جرقه زينبي دارند تا انفجار ديگري رخ دهد به يك بازنگري عميق در افكار متحجر خودواداشته شوند. نياز به زينبي دارند كه دخت ميوه نبوت و داناي به حقايق و صاحب علم لدني است. تا با تاسي به آيات منور قراني و با درايت خاص خود و با برخورداري از هوس سياسي بسيار عميق رسواگر حقستيزي دشمنان شود.
كهكشان ولايت به كوفه رسيده، زينب ام المصائب و پيامبر خون شهيدان مردم جاهل كوفه را در مقابل خود ميبيند. در اين لحظات تاريخساز، در دل زينب چه ميگذرد خدا ميداند... شايد گذشته را به خاطر ميآورد. شايد براي يك لحظه هم كه شده به ياد عون و محمد شهيدش ميافتد كه در انجا بازي ميكردند يا مجالس تفسير و خطابهاي كه در كوفه داشته در ذهنش تداعي مي شود و شايد خاطر دوازده هزار دعوتنامه كوفيان قلب او را ميفشرد و ... .
همه اينها هست ولي هيچكدام از اين خاطرهها زينب را از رسالتش باز نميدارد و بلكه او دخت فاتح خيبر و حيدر كرار است و گويي همچون سپهسالار جديدي است كه بعد از شهادت رهبر عاليقدر و فرمانده فاتح جنگ ماموريت يافته تا براي رساندن به پيروزي نهايي به ماموريتهاي ديگري برود و به منظور شكست دشمن تا پايتخت وي به تعقيب بپردازد.
آري لازمه مهر بقاء قيام حسيني، انقلاب فكري زينبي است.
پس او بايد با تماميت وقار و عفافش در برابر تماميت ظلم بايستد لذا در آن لحظهاي كه از وضع رقت بار اسرا، كمكم خندههاي بيمعني كوفيان مبدل به گريههاي معنيداري شده، زينب حركت لازم را انجام ميدهد و با سخنان منطقي و آيات قراني قلب آنان را تسخير ميكند پس با اشارهاي همه مردم را به سكوت واداشته و با يك تصرف تكويني از جانب حضرتش سكوت مطلق همه جا را فراميگيرد.
تا نهضت مقدس او را كند تمام جاي حسين زينب كبري نشسته است
زينب بزرگ دختر زهرا كه بعد مام بر مسند فضيلت و تقوي نشسته است
بر هم ريخت خطبه او شام و كوفه را هر قدرتي زمنطقش از پا نشسته است
آيه مباهله
فمن حاجك فيه من بعد ما جائك من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علي الكذبين
آل عمران آيه 61
پس هر كس با تو درباره عيسي در مقام مجادله برآيد بعد از انكه آگاهي يافتي، بگو: بياييد ما و شما بخوانيم فرزندان و زنان و نفوس خود را تا با هم به مباهله برخيزيم (در حق يكديگر نفرين كنيم) تا دروغگو و كافران را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازيم.
قهرمان جبهه پيام بالسان حيدري خطبه ميخواند و در صدر كلام ميفرمايد:
( الحمد ا... و الصلوه علي ابي محمد و اله الطيبين الخيار )
(حمد مخصوص خداي تعالي است و درود به پدرم محمد و ال او. )
تكلم كردنش را هر كه ديدي فاش ميگفتي لسان حيدري گويا كه در طي لسان دارد.
توجه به اين نكته ضروري است كه سخنان پيامبر (ص) و ائمه معصومين (ع) مانند آيات قران داراي معاني ژرف و عميقي است چون آنان امير ان كلامند. (لامراء الكلام) .
حضرت زينب (س) نيز كه خود مقيم شهر علم بوده و فرزند اولوالعلم و امراء الكلام ميباشد از اين فضيلت بيبهره نبوده و اگر چه كلامش همه رتبه ائمه اطهار (ع) نيست ولي كلام زينب هم همچون سخنان آنان داراي حكمتها و راز و رمزهايي است كه اهل بصيرت و تحقيق به آن پي ميبرند.
جمله صدر خطبه كه بيانگر شم سياسي بسيار عالي زينب كبري عليها السلام ميباشد. اشاره به نكتهاي بسيار لطيف و زيبا ميكند كه مربوط به كلمه ابنائنا در آيه مباهله ميباشد و همه مفسرين استدلال كردهاند بر اينكه منظور از كلمه ابنائنا از كلمه ابنائنا در اين آيه حسنين عليها السلام فرزندان رسول خدا (ص) هستند زينب نفرمود درود بر محمد (ص) بلكه فرمود درود بر پدرم محمد (ص). چون پيامبر (ص) فرمود: همه اولاد منتسب به پدرشان ميشوند جز اولاد فاطمه كه منتسب به من ميباشند. و به كوفيان فهماند كه آن كسي كه در كربلا شهيدش كردهاند فرزند رسول خدا (ص) است و سلسه داران اين كاروان كه به عنوان اسير آواره شهرها گشتهاند اولاد رسول الله (ص) هستند و كوفيان در حقيقت به دشمني با رسول خدا برخاستهاند.
و آنچنان بندگان درهم و دينار شدهاند كه فرزندان پيامبر را خارجي ميخوانند و نيز چهره كريه خواصي منحرف را كه پيوسته درصدند چهرههاي مفيد را معكوس جلوه دهند، در ذهن مردم به تصوير ميكشد. آري زينب در آغاز سخن در واقع عزاي شيعه را نواخت چرا كه شيعه بايد باهوشتر از آن باشد كه تحت تاثير بازيهاي سياسي سريسهاي امنيتي ابن زياد مكار قرار بگيرد.
او با اولين عبارت پر مغز خود سرپوش از چهره ددمنش خواص منحرف برميدارد و در ذهن مدعيان شيعه سوال بسيار مهمي را مطرح ميسازد كه:
چرا عمال حكومت غاصب بنياميه پسر پيغمبر پسر فاطمه زهرا، پسر اميرالمومنين را به عنوان خروجكننده بر امام عادل – كه آن امام عادل يزيد بن معاويه است معرفي كردند، و شما مردم باور كرديد؟ چرا ساكت مانديد و بر عليه خواص منحرف بپا نخواستيد و قيام نكرديد؟ و بلكه با آنان طرح دوستي ريخته به لشكر او پيوسته و بر عليه پسر پيغمبر قيام كرديد تا او و هفتاد و دو يار باوفايش به شهادت رسيدند.
و مرگ امام را بر مرگ خودتان ترجيح داديد واي بر شما ! بجاي خودباوري و دينباوري دشمن را باور كرده و بارور ساختيد و اين ننگ تا هميشه تاريخ با شما خواهد بود.
معرفي كوفيان
و لا تكونوا كالتي نقضت غزلها من بعد قوه انكاثا تتخذون ايمانكم دخلا بينكم. (نحل 92)
و همانند زني ميباشيد كه رشته خود را محكم ميتابيد و بعد از هم باز كرده قطعه قطعه ميكرد كه قسمهايتان را مابين خودتان براي آن گروهي كه (در داشتن امكانات) بيشتر از گروه ديگر است دستاويز فريب كنيد.
حضرت زينب عليها السلام پس از معرفي خود به معرفي مردم كوفه ميپردازد:
يا اهل الكوفه، يا اهل الختل و الخذل، آيا بر ما گريه ميكنيد و ناله سر ميدهيد.... و در ادامه به سست ايماني و عهد شكني آنها اشاره كرده ميفرمايد:
انما مثلكم كمثل التي نقضت غزلها من بعد قوه انكاثا تتخذون ايمانكم و دخلل بينكم.
مثل شما مثل آن زني است كه رشته خود را محكم ميتابيد و باز ميگشود چرا كه شما نيز رشته ايمان را بستيد و سپس گسستيد و به كفر پيوستيد.
زينب كبري (س) افكار فلج شده كوفيان را منوجه عمق بيوفائي و ضبربات مهلك وعدههاي دروغين ابن زياد ميكند آنان را به زني تشبيه ميسازد كه به طور مكرر و بر اثر حماقت ريسماني را با زحمت بافته و سپس آن را با زحمت پاره ميكند و سرمايه خود را تباه ميسازد.
گر چه آنان با علي (ع) در مقطعي با امام حسن مجتبي (ع) و نيز با امام حسين (ع) پيمان بستند ولي ديري نپاييد كه پيمانهاي خود را شكسته و نقض قسم كرده و از متابعت امام خارج شدند و زينب نيز كوفيان را به واسطه نقض عهد توبيخ كرده و آنان را در زمره كفار و بلكه مرتدان تاريخ محسوب مينمايد.
چون در هيچ كجاي عالم براي مهماني دوازده هزار دعوتنامه فرستاده نشده آن هم با اين مضمون كه: اي حسين ما از دست يزيد جان بر لب شدهايم، اي سرور ما و اي سيد و سالار ما، اضطراب ما را پايان داده به فريادرسي ما بشتاب.
و سفير امام (مسلم بن عقيل) را رها كرده به ابن زياد پيوستند چرا؟ چون كوفيان طبيعتشان اين گونه بود كه زود تسليم بودند و هر گروهي كه تعدادشان بيشتر بود تابع آن گروه ميشدند.
چون كوفيان دنياطلب بودند و دنياي حسين (ع) را تا زماني كه به آنان ضرري نميرساند پذيرا بودند و به محض اين كه شنيدند، لبيك گفتن به حسين (ع) شمشير خوردن از ابن زياد را در پي دارد و جان خود را در خطر ديدند، با خود گفتند حال اينك به ابن زياد ملحق ميشويم تا جانمان محفوظ بماند. و اطيعوا الله و اطيعوالرسول و اولي الامر منكم را فراموش كرده و پشت به امام كردند و از باب قلوبهم معك سيوفهم عليك همه شميشرها بر ضد امام حسين (ع) به حركت درآمد و از رها كردن حبل الله المتين و آويز شدن به حبل يزيد و ابن زياد پديده شوم ظلم متول شد.و از ظلم پذيري بود كه سران ظلم جرات پيدا كردند ظلم را به اوج رسانده و تا به قتل رساندن امام جامعه ديني پيش بروند.
و زينب (س) به كوفيان زود تسليم هشدار ميدهد كه دچار فاجعهاي بزرگ شدهاند چون بزرگترين فاجعه وقتي است كه امت همراه امام نباشد.
و هنوز صداي زينب طنين انداز است كه الا اي يمين و يسار، الا اي شيعه علي مبادا در دام كساني قرار بگيريد كه اسلام را چون پوستين وارونهاي پوشيدهاند كه (يوم تبلي السرائر ) را در پيش دارد... هرگز از امام و رهبر سرپيچي نكنيد كه عامل شكست اسلام است.
در تمام امور به مقتداي جهاني شيعه اقتدا كرده و پروانهوار دور جمال مقدس رهبر عزيز حلقه بزنيد كه سعادت دنيا و عقبي را به دنبال دارد.
و اي زينبيان زمان، با اعتقاد كامل به ولايت مطلقه فقيه فقط از علي زمان الگو بگيريد و يقين بدانيد كه سيد علي نائب بر حق مهدي است و در سايه همدلي با اوست كه قلب نازنين قطب عالم امكان از شما راضي خواهد بود.
قرآن و محاكمه وجدانها
لبئس ما قدمت لهم انفسهم ان سخط الله عليهم و في العذاب انتم خالدون. (مائده 80)
و ذخيرهاي كه براي خود (به موجب اعمال زشت و دنياپرستي) پيش ميفرستند و آن غضب خدا است بسيار بد ذخيرهاي است و آنها را به دوزخ عذاب جاويد خواهد بود.
در فراز بعدي خطبه آنان را به چاپلوسي و تملق وصف كرده و مصلحت انديشان مسامحه كاري را كه به خاطر حب دنيا سكوت كرده و تهاجمات فرهنگي شيطانهاي بزرگ را ميبينند و لب فرو ميبندند به مرداب نشينان توصيف كرده و از درون آنان را منقلب ميسازد.... .
پس از اينكه نم نم اشك كه بيانگر شرم درون آنان بوده ظاهر گشت وجدانهاي آنان را مورد خطاب قرار ميدهد تا محكمه وجدان را كه جلوهاي از قيامت عظيم است در درون انها بيدار شود و ميفرمايد:
الا ساء ما قدمت لكم انفسكم، ان اسخط الله عليكم و في العذاب انتم خالدون.
آگاه باشيد كه براي خود سرنوشت بدي فراهم كرديد و بد توشهاي براي آخرت خود ذخيره نموديد كه خشم خدا را بر شما لازم كرد و جاودانه در دوزخ خواهيد ماند.
با اين عبارت جانسوز حالت يقظه و عي (بيدار كردن وجدانها) را در قلوب آنها ايجاد ميكند و وجدان انها را بر اثر كارهاي زشت و عقائد ناپسند توبيخ كرده و كفرشان را ثابت ميكند. چون اسلامي كه به اولي قرار دادن ابن زيادها توام باشد نه به درد دنيا ميخورد و نه اخرت.
كرد اسلام حسيني از يزيدي را جدا حق و باطل توامان ميماند اگر زينب نبود
كوفيان كاري كردهاند كه جبرانناپذير است و به جهت پذيرش ولايت كفار چه بد توشهاي براي روز رستاخيز خود از پيش فرستادهاند كه تا ابد در عذاب خواهند بود چون غضب خدا بر آنهاست.
شگفتا! بيانات عقيله بنيهاشم از روانكاوي بسيار بالايي برخودردار است. آن چنان وجدانهاي آنها را به محاجه ميكشاند تا آنها دقيقا متوجه اشتباهات گذشته خود شده و دچار حسرت دروني ميشوند و گريهها بلند ميشود... .
توجه كنيد كه مخاطب زينب سلام الله عليها مردم طرفدار حسين ميباشند كه با آگاهي و به خاطر اهميت دادن به دنيا امام را تنها گذاشتند. همان زبدگان و برجستگاني كه براي امام دعوتنامه نوشتند ولي زير پرچم يزيد قرار گرفتند. همان مردمي كه تسليم بودند! و حاضر نشدند حركتي بكنند.
بايد بگرييد
فليضحكوا قليلا و ليبكوا كثيرا بما كانوا يكسبون. توبه 82
اكنون آنها بايد خنده كم و گريه بسيار كنند كه به مجازات سخت اعمال خواهند رسيد.
با سخنان ناب ميوه نبوت ندامت كوفيان به اوج رسيد و اشك حسرت بر گونههاي زن و مرد سرازيز شد خوفي عظيم در قلوب همه آنها ايجاد شد و انگشت گزيدنها و آه سرد كشيدنها و ... آغاز گرديد . در اين لحظات زينب ميپندارد ك/هحركت لازم تحريك عواطف مردم ميباشد لذا به شدت به انها نهيب زده و ميفرمايد: آيا پس از اين كه ما را كشتيد بر ما گريه ميكنيد؟
ما هاشميان را به خاك و خون كشيده و انگشت ندامت ميگزيد؟ واي بر شما به خدا قسم كه سزاوار گريهايد و بايد بگرييد... و آيه مذكور را قرائت كرده و افزود: اي كوفيان شادي نكنيد كه خوشحالي دنيا ناپايدار و سرور اخروي پايدار است كه شما از آن بيبهرهايد.
اعمال غير انساني شماموجب شده كه كم بخنديد و بسيار بگرييد. آري كم بايد بخندند چون راحتي آنها به جهت تنها گذاشتن امام مدت محدودي است و بسيار بايد بگريند چون ذلت و خواري آنها در نزد خدا و رسول و ائمه در مابقي عمر و حتي پس از مرگشان ميباشد بايد بگريند چون از ترس ابن زياد دست از درياي تولا برداشتند.
اكنون شما تصور كنيد كه عده آدمهايي كه تا ساعتي پيش از سخنان رسواكننده زينب چه احساس غرور و تكبري داشته و حال كه متوجه اشتباهات خود شدهاند و به گريه افتادهاند و صداي گريهشان بلند شده زينب ميفرمايد: بگرييد... .
مردم كوفه از استماع اين سخن چه حال وهوايي پيدا ميكنند و چه احساس غم انگيزي به آنها دست ميدهد.شايد از خود ميپرسند چرا براي اين كه به نوايي برسند در خطايي نابخشودني افتادند؟! چرا خداترس نشدند و ابن زيادترس گرديدند؟ چرا از منفورترين اشخاص نزد خدا خوف داشتند؟ چرا حب الدنيا راس كل الخطيئه را فراموش كردند؟ چرا اصحاب نور را رها كرده و به اصحاب نار پيوستند؟ چرا نه تنها ننگ و لعن الله امه اسرجت و الجمت و تنقب لقتالك را به خود چسباندند، بلكه اللهم العن ... و شايعت و بايعت و تابعت علي قتله را نيز پذيرا شدند.
ذلت كوفيان
ضربت عليهم الذله و المسكنه بقره 61
مهر ذلت و بيچارگي بر آنها زده شد.
حضرت لب به لعن و نفرين آنها گشود كه اي ننگ بر شما، هلاكت براي شما باد، سعي و كوششتان بينتيجه باد، دستهاي شما بريده باد، غضب خدا بر شماست.چ
ذلت و بيچارگي شما را احاطه كرده است (ضربت عليكم الذله و المسكنه... )
زينب كبري ان گونه كوفيان را وصف نمود كه خداوند منان، يهودان (پيامبركش و ...) را به آن اوصاف برشمرده است كوفيان را با يهوديان پيامبر كش برابر دانسته و بيان اين مطلب كه : ذليل شدن مربوط به نژاد خ اصي نيست و بلكه مربوط به عقايد و اعمال انسانهاست.
پس مهر ذلت و بدنامي مختص به يهود نيست و شامل همه كساني ميشود كه خون پيامبران را به ناحق ريختهاند (يقتلون النبيين بغير الحق ) بنابراين مردمي كه پسر پيامبر (ص) و جانشين او را كشتهاند نيز حكم قوم يهود را دارند.
و هر چند كه مردم كوفه اكثرا شيعه بودند ولي عملكرد آنان ذلت و خواري را به آنها چسباند و ملازم با آنها شد چنان كه گل به ديوار ميچسبد و از آن غير قابل انفكاك ميباشد.
براستي كه چه ننگي بزرگتر از اين كه مسلمانان كارشان يه جايي برسد كه با يهود برابر شوند و زينب عليها السلام با كلام آتشين خود اين ننگ را برملا ميسازد.
كوفيان علاوه بر قتل امام و يارانش كه عظيمترين جنايت در طول تاريخ است دچار جنايتهاي هولناكتري نيز شدند آتش زدن خيمهها، غارت بازماندگان، تازيانه زدنها، موكشيدنها، گوشواره از گوش كشيدنها، ...... كه اينها باعث ذلت و بدنامي آنان شد.
كوفيان و عذاب الهي
فارسلنا عليهم ريحا صرصرا في ايام نحسات لنذيقهم عذاب الخزي في الحيوه الدنيا و العذاب الاخره اخزي و هم لا ينصرون .
آنگاه بر ايشان بادي سخت سرد، در روزهاي شوم فرستاديم كه به آنان عذاب رسواگر را در زندگاني دنيا بچشانيم و عذاب اخروي رسواگرتر است و آنان ياري نيابند.
حضرت زينب (س) عذاب الهي را يكي از نشانههاي ذلت و بيچارگي كوفيان شمرده و به آيه مذكور اشاره ميكند: قافله سالار شهيدان قاتلين شهداي كربلا را در حكم قوم عاد و ثمود دانسته كه در اين جهان به صرصر حوادث دچار شدند و هيچ نجات دهندهاي و هيچ شفيعي نخواهند داشت.
كوفيان را با قوم يهود برابر ميشمارد با سوالات پي در پي آنها را متوجه عمق فاجعه كرده و كساني را كه وام دار آل اميه شدند، مستحق عذاب الهي دانسته به اين دليل كه آنها همانهايي بودند كه:
بر صاحبان اصلي ولايت تهمت خروج زدند.
و صاحب خانه را خارجي گفتند و خون جاري در رگهاي دين را هدر دانستند.
و شريحها را براي فتوح مباح بودن خون حسين (ع) تحريك كردند.
ونعش حريت را زير سم اسبهاي قدرت و رياست لگدكوب كردند
اما آيا واقعيت همين است كه باج گيران غافل دين فروش ميپندارند كه با نام دين، سر دين را بريدند؟
يا واقعيت چيز ديگري است كه در كلام گهربار زينب نهفته است؟
او منظور و مقصود خود را با استفهامي انكاري كه توام با توبيخ است بيان كرده و ميفرمايد:
افعجبتم ان تمطر السماء دماء
آيا تعجب ميكنيد اگر از آثار گناهانتان از آسمان خون ببارد؟
و سپس اشاره به قول حق تعالي ميكند و لعذاب الاخره اخزي و هم لا ينصرون
به اين معنا كه هيچ نجات دهندهاي نيست كه نجاتشان دهد و هيچ شفيعي نيست تا شفاعتشان كند كه اين عاقبت گناهكاران است در حقيقت زينب (س) خير از غيب ميدهد كه كوفيان بيوفا را در حكم قوم عاد و ثمود شمرده و اينكه در اين جهان دچار صرصر حوادث خواهند شد و او براستي كه به وخامت عاقبت آنان بصيرت دارد.
حرف آخر
ان ربك لبامرصاد فجر 14
البته خداي تو در كمينگاه و ستمكاران است
حضرت در پايان خطبه تاريخي خود در بازار كوفه يك نتيجهگيري كلي نموده و ميفرمايد: پس اي عصيان گران به فرصتي كه خدا به شما داده مغرور نشويد چرا كه خداوند در عذاب گناهكاران عجله نميكند و خوفي ندارد از اين كه انتقام به تعويق افتد و طولاني شود و بلكه خداوند در كمينگاه است.
ان ربك لبالمرصاد
پيام زينب اين است كه هيچ كس نميتواند از چنگال عذاب الهي بگريزد.
همه در قبضه قدرت او هستند و هر وقت اراده كند دست انتقام بر آنها خواهد شد كساني كه از آنان قدرتمندتر و نيرومندتر بودند در مقابل يك تندباد، يك طوفان و يا يك جرقه و صاعقه آسماني تاب نياوردند خداي سبحان در كمينگاه است و مراقب اعمال همه بندگانش ميباشد.
زينب (س) اذهان مردم را به نكته بسيار مهمي جلب مينمايد چون همان طور كه كسي در مرصاد (كذرگاه) نشسته مترصد رهگذر است و هيچ چيز از او فوت نميشود از خداي منان نيز هيچ چيز از افعال و اقوال بندگان فوت نميشود و بر مرصاد بودن پروردگار با اينكه او منزه است از نشستن در مكان كنايهاي است تمثيلي، كه ميخواهد بفهماند خداي تعالي مراقب اعمال بندگانش بوده و همين كه طغيان كنند و فساد را گسترش دهند ايشان را به شديدترين وجهي عذاب ميكند.
امير المومنان حضرت علي ابن ابيطالب (ع) ميفرمايد:
و لئن امهل الله الظالم فلن يفوت اخذه، و هو له بلامرصاد، علي مجاز طريقه، و بموضع الشجي من مساغ ريقه .
اگر خداوند ظالم را مهلت دهد هرگز مجازات او از بين نميرود او بر سر راه در كمين ستمگران است و چنان گلوي آنها را در دست دارد كه هر زمان بخواهد آن را چنان ميفشرد كه حتي آب دهان از گلويشان فرو نرود.
دخت گرامي مولي الموحدين به سخان علي گونه خود پايان داد و از مردم روي بگرداند.
آيه تطهير و احتجاج با ابن زياد
انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا احزاب 33
همانا خداوند ميخواهد كه از شما اهل بيت هر پليدي (احتمالي/ رشك و شبهه) را بزدايد و شما را چنان كه بايد و شايد پاكيزه بدارد.
پس از اتمام سخنان زينب (س) به دستور ابن زياد، اسرا به طرف دار الاماره حركت داده شندند. همان جايي كه سالها پيش محل زندگي زينب (س) بوده گوشه و كنار اين خانه براي زينب خاطره انگيز است. ماموران تا بن دندان مسلح عبيد الله از دم درب تا سالني كه در داره الاماره است به صف ايستادهاند،بدون كوچكترين توجهي به مسئولين و فرماندهان نظامي ابن زياد كه به حالت خبردار ايستادهاند وارد سالني ميشود كه ابن زياد نيز در آنجاست او بدون سلامي و كلامي و با نهايت بياعتنايي نسبت به ابن زياد، در گوشهاي از سالن مينشيند و در حالي كه زنها هنوز پروانهوار بر دور او ميگردند ابن زياد در نهايت تجمل وتعجب و زينب در نهايت ابهت و وقار، زينب آن قدر جميل است كه نياز به تجمل ندارد و اگر چه لباس زينب احتمالا خاكي بوده خوني بوده، و يا بر اثر تازيانهها و تيغهاي بيابان پاره بوده ولي اينها هيچكدام كمترين لطمهاي به جمال زينب وارد نميكند. ابن زياد شروع به صحبت ميكند
فقال ابن زياد: من هذه التي انحازت فجلست ناحيه و معها نساوها؟
فلم تجبه زينب، فاعاد القول ثانيه و ثالثه يسال عنها؟
فقالت له بعض اماثها: هذه زينب بنت فاطمه بنت رسول الله (ص)
فاقبل عليها ابن زياد و قال: الحمد ا... الذي فضحكم و قتلكم و الكذب احد وثنكم
فقالت زينب (س): الحمد لله الذي اكرمنا بنبيه محمد (ص) و طهرنا من الرجس تطهيرا انما يفتضح الفاسق و يكذب الفاسق و هو غيرنا.
ابن زياد كه خود مجسمهاي از استكبار است وقتي كه برخورد زينب را مشاهده ميكند عقده بزرگي در دلش ايجاد شده و با حالت غضب و تعجب به بازجويي مي پردازد.
اين زن ناشناس و متكبره كيست؟
هيچكس جواب او را نميدهد.
واقعا كه زينب تمام اصول روانشناسي اسلامي را در طول اسارت از قالب الفاظ به ميدان عمل كشانيد. آري زينب متكبرشناس در مقابل متكبري چون ابن زياد پست فطرت آن چنان متكبرانه برخورد كرد كه او را در مقابل ماموران و حضار در مجلس بيچاره و خوار و ذليل كرد به طوري كه ابن زياد بار دوم سوال كرد اين زن چه كسي است؟ باز جواب او را كسي نداد.
مرتبه سوم كه بغض و كينهاش به اوج رسيده بود سوال كرد تا آن گاه يكي از زنان و كنيزان گفت: اين زينب (س) دختر فاطمه (س) دخت رسول (ص) است.
پس ابن زياد دل به ابليس داده ان گاه متوجه حضور دختر فاطمه (س) شد بيدرنگ از جاي برخاست و آمد جلو و شروع به عقده گشايي كرد و گفت:
خداي را شكر كه شما را رسوا كرد و خاندان شما را كشت و دروغ شما را آشكار كرد.
جواب دشمنشكن قهرمان جبهه پيام چه بود؟
مضمون اولين جملات پيامبر قيام حسيني اشاره به يكي از آيات نوراني قران كريم است كه موجب زيبايي صلابت و استحكام كلامش ميشود كه دو پيام اصيل را در بردارد.
1- مراد از اهل بيت فرزندان پيامبر و ائمه معصومين عليهم السلام ميباشد.
2- در اهل بيت پيامبر (ص) رجس و پليدي وجود ندارد.
غالب مفسران و تاريخ نويسان اعم از شيعه و سني با نقل بيش از هفتاد روايت همگي متفق القولند در اين كه منظور از اهل بيت در آيه مذكور فرزندان پيامبر (ص) و ائمه معصومين ميباشند.
بديهي است كه دور كردن پليدي و تطهير اهل بيت منحصر در اراده و خواست خداوند بوده و ميزان سنجش و ارزش اهل بيت نزد خداوند محفوظ است و طعنه و توهين ديگران خدشهاي به كمال و جلال و جمال آنان وارد نميسازد به چند طريق از قول ام سلمه همسر رسول خدا (ص) نقل شده كه اين آيه در منزل ام سلمه نازل شد و پس از نزول اين آيه ام سلمه از پيامبر پرسيد:
آيا من هم داخل در اهل بيت شما هستم حضرت فرمود: تو جاي خود را داري تو عاقبت بخيري.
منظور اين كه حتي زنان پيامبر (ص) داخل در اهل بيت او نيستند. بنابر روايات متواتر پيامبر پس از نازل شدن اين آيه به مدت چهل روز و يا شش ماه و يا نه ماه هر روز صبح وقت نماز به در خانه علي مي آمد و آيه تطهير را قرائت ميفرمود.
و با اين عملكرد رسول خدا براي همه مردم مشخص شده بود كه اهل بيت پيامبر (ص) و علي (ع) و فاطمه (س) و فرزندان فاطمه ميباشند.
اكنون زينب در مقابل دشمني قرار دارد كه به نفاق متوسل شده و چهره خود را مثبت و ذي حق جلوه داده و با توسل به شيوه نيرنگ آلود فرعوني سخن ميراند. آنجا كه فرعون خطاب به قومش (پس از اني كه موسي (ع) آنان را به خداپرستي دعوت كرده) ميگويد: و قال فرعون ذروني اقتل موسي و ليدع ربه اني اخاف ان يبدل دينكم او ان يظهر في الارض الفساد
فرعون(به قوم خود) گفت مرا آزاد گذاريد كه موسي را بكشم و (او جهت دفاع از خود) بايد خداي خود را بخواند (چرا كه) من ميترسم او دين شما را (به بيديني و كفر) تبديل نموده و يا در زمين فساد بوجود آورد. فرعون چهره موسي را تحريف نمود و او را خارج شده از دين و مفسد في الارض معرفي كرد و قصد كشتن مجري دين را نمود آن هم به نام حفظ دين اين همواره شيوه مسموم فرعونيان و مستكبراني چون يزيدها و ابن زيادها در طول تاريخ بشريت بوده است كه با معكوس كردن واژههاي مقدس ديني مقصود خود را صواب جلوه ميدهند. ابن زياد نيز براي جلوگيري از رسوايي خود جملات فرعوني بر زبان جاري كرد اما غافل از اين كه شمشير لسان زينبي از هر شمشيري برندهتر و نفوذش تا درون قلبهاست.
اينك اي جوانان عزيز آيا اين يك پيروزي عظيمي براي قهرمان انقلاب فكري عاشورا نيست كه دشمن را در خانه خودش در نهايت تشرف و تجليل آن قدر تحقير كرد و غرور كاذب سياسيش را در هم ريخت كه در مقابل سوالات مكرر او نه تنها خود پاسخي نداد بلكه از جهت ابراز اقتدار بسيار والاي زينب ديگران جرات نكردند لب باز كرده و پاسخي بدهند؟
و آن لحظهاي كه ابن زياد از حضور زينب در مجلس آگاه شد چون چيزي نداشت كه به عنوان عظمت خويش از آن ياد كند ناچار به مبارزه منفي با زينب كبري (س) برخاست.
زينب نيز كه بينش و آگاهي وسيعي از عادات ديرينه مستكبرين و ظالمين دارد اين گونه پاسخ ميدهد:
خداي را سپاس كه ما را بزرگ داشت و ما را بواسطه رسولش محمد (ص) از گناه پاك و مطهر گردانيد جز اين نيست كه فاسق رسوا ميشود و فاجر دروغ ميگويد و اين كسان غير از ما هستند.
پس زينب اشارهاي به آيه تطهير كرد و كاروان نور را منسوب به رسول خدا دانست او به دشمني همچون ابن زياد آن گونه شخصيت متعالي و ارزنده و امامي چون حسين را تفهيم ميكند كه هر گونه شك و شبهه را از اهل بيت پاك مينمود.
زنيب (س) به آيهاي اشاره ميكند كه مورد اتفاق شيعه و سني است و ابن زياد خود را از اهل سنت محسوب ميكند.
همه ميداند كه همان خدايي كه رسول گرامي اسلام و اهل بيتش را از هر گونه پليدي و رجس پاك و مطهر گردانيده است فرزندان او را نيز كه منسوب به اويند از هر گونه خبائث و رجس و كذب مبرا مينمايد و بعد در ادامه فرمود: فاسقين رسوا شده و فاجرين دروغگويانند پس سپاس خداي را كه اين كسان غير از ما هستند.
او با اين بيان رسا و محكم شخصيت برخاسته از زر و زور ابن زياد را در لابلاي جملات كوبنده خود خوار ميكند و از او چيزي يك مجسمه متحرك باقي نميگذارد. دروغهاي او را براي حضار در مجلس آشكار ساخته و در مقابل فرماندهان و افسران ابن زياد او را فردي بيمنطق و جاهل و ناآگاه به آيات قراني معرفي كرده و مجلس ابن زياد را متشنج و طوفاني مينمايد و همان كساني كه به طمع عشقهاي آتشين چشم و دلشان كور و گوشهاي انديشهشان ناتوان و زبانشان لال شده بود با نگاههاي حيرت انگيز عكس العمل ابن زياد را دنبال ميكنند.... .
ما رايت الا جميلاً
صنع الله الذي اتقن كل شي انه خيبر بما تفعلون نمل 88
اين آفرينش خداوند است كه هر چه را در كمال استواري پديد آورده است او به آنچه ميكنيد آگاه است.
ابن زياد ملحد و بيدين جهت نجات از دامي كه خود ساخته و براي تشويش افكار عمومي و تغافل اذهان از تهي بودنش حيلهاي ديگر را دستاويز قرار داده و با برخورد رواني ديگري سعي ميكند از اتقان و اقتدار مواضع دخت علي (ع) بكاهد. پس سوال مكارانهاي را كه نشان از انديشههاي دوزخي ابن زياد داشت مطرح كرده و خطاب به زينب (س) اين چنين ميگويد:
فقال ابن زياد: كيف رايت صنع الله باخيك و اهل بيتك
ابن زياد گفت: كار خدا را با برادرت حسين (ع) و اهل بيت چگونه ديدي؟
فقالت: ما رايت الا جميلا
حضرت زينب (س) فرمود: از خدا جز زيبايي و نيك نديدم.
اما غافل از اين كه روانشناسي زينبي بسيار قويتر از روانشناسي ابن زيادي است.آن هم زينبي كه از ادب ديني بينظيري برخوردار است و وقتي كه سوال از صنع الله ميشود پاسخش مصداق عيني كلام الله ميشود.
در علم روانشناسي انسانم موفق كسي است كه همه چيز را بر وفق مراد خود ميداند و از خود هيچ گونه ضعفي بروز ندهد و زينب نيز با بيان (ما رايت الا جميلا) اين گونه اظهار ميدارد كه همه رنجهاي كربلايي و مصيبتهاي عاشورايي چون براي اداي تكيلف و در راه رضاي مولا بوده پس همگي عين زيبايي و جمال و در جهت رسيدن به كمال است و اين نتيجه عشق زينب به مولاست كه هر كه را عشق نباشد ارزشي بر آن مترتب نيست.
آنجا كه مولانا ميگويد:
حاصل عمرم سه سخن بيش نيست خام بودم پخته شدم سوختم
پس عاشق خدا بودن سوختن را به دنبال دارد و زينب با اين اشارت لطيف درد جامعه خود و تمام دردهاي جامعه بشري در سراسر عالم را دور شدن از زيبايي و كمال ميداند چرا كه زيبايي القاء معني خير را ميكند و زيبايي حلال همه مشكلات است و زيبايي همان چيزي است كه همه كائنات را در بر گرفته است.
و انديشه زيباي زينب سرور محبوب را به همراه دارد. چون لبخند حبيب به (رضا بقضائك و تسليما لامرك) بهجت و سرور محبوب را به دنبال دارد و براي زينب لحظهاي شيرينتر و گواراتر از بهجت و سرور مولايش وجود ندارد به محض اين كه نامي از پروردگارش در مجلس كفر برده ميشود آن چنان به وجد ميآيد كه شعار (ما رايت الال جميلا) را سر ميدهد زيرا كه او در پرتو ثبات عهدش با يار همواره مطيع محض ديدار است و اوست كه تاج عزت بر سر دارد و اوست كه حلقه ارادت از مولا را در گوش دارد و توقع عبوديتش را در گردن ...
و او به درجه حق اليقين و عالين رسيده است و چون خود را در محضر او ميبيند ديگر نه ابن زياد را ميبيند و نه تازيانهها را احساس ميكند. نه بازوي ورم كرده از فشار طنابها را و نه عطشها و گرسنگيها را، و نه بيتابي بچهها و نالههاي رباب را و نه سرهاي در نيزه و نه غل و زنجيرها بر امام سجاد (ع) و ....
و اين از صفات مخلصين و كملين است و درضل توجهات خاص خود در معبود و بندگي او، به درجهاي از آرامش وصف ناپذير ميرسند كه زينب رسيد آري چون زينب تكليف مدار است و ابن زياد تكليف گريز پس در نتيجه بندگي زينب آن قدر آرامش دارد كه جز در وصف عشق ازلي و عرش كبريايي سخن نميراند پس بندگي به انسان آرامش ميدهد نه راحتي و آرامشي كه زينب دارد در كنار راحتي نيست (با آن همه مصيبتها) بلكه مربوط به اين است كه به تكليف خود خوب عمل كرده است.
فصل سوم
قران، زينب و شام
پشت دروازه ساعات
شام مركز حكومت يزيد بن معاويه است. طبق دستور خليفه ملعون كاروان حسيني از كوفه به شام روانه شده،كارواني كه صاحب مصيبتهاي عظيمي و خون دلهاي بسيار است هر كدام از سرنشينان اين كاروان با دنيايي از اسرار عاشورا راهي بيابانها شدهاند. براي يك مبارزه همه جانبه با افكار عوجاج انگير خوارج پس از اهدا خون عزيزانشان در جهت رسوايي كامل اصلاحطلبان اموي كه چهره نفاق خود را با نمايه اصلاحطلبي نيكو جلوه دادهاند متحمل تازيانهها و غل و زنجيرها و مصيبتهاي بيابان پيمايي شدهاند تا خود را به راست قامتان تاريخ پيوند دهند كاروان را ساعتها و بلكه روزها (بنا به اكثر روايات سه روز تمام) نگه داشتند. تا براي برگزاري همايش ننگين يزيدي شهر را آزين ببندند و مقدمات جشن و سرور فراهم سازند شام با كوفه تفاوتهايي دارد:
شاميان اعتقادات ضد دينيشان محرز است.
شاميان جغدهاي نورگريزي هستند كه سابقه دشمني با اهل بيت در وجودشان ريشه دارد شاميان فرهنگ آسمانيان را با جهل و خرافهها عوض كردند.
شاميان تلخترين روزهاي اسارت را براي اهل بيت به يادگار گذاشتهاند.
شاميان با شادي دف رقص و لهو و لعب از كاروانيان استقبال كردند.
در مجلس يزيد
يزيد در همايش الحادي بينظيري دار و ندار غاصبانه خود را به نمايش گذاشته است بر صندليهاي طلا و نقره لم داده و تاجي از در و ياقوت بر سر نهاده و با لباسهاي فاخر بر تن بر روي تختي فراخ و آراسته نشسته و در حال ميگساري ميباشد اسرا وارد دار الاماره شده و در گوشهاي از كاخ يزيدي روي زمين جايشان ميدهند منظره بسيار رقت انگيز و اسفباري است ميدانيد چرا؟ چون در مقابل آنان مامورين ومسئولين كشوري و لشگري يزيد بر روي صندليهاي طلا و نقره نشسته و در طرف ديگر نيز با نهايت احترام مدعوين سران ديگر سران ديگر كشورها جاي دارند و مجلس مملو از يهود و نصاري است...
ولي حسينيها با لباسهاي خاكي و چهرهاي سوخته از آفتابهاي داغ بياباني در نهايت بياحترامي بايد بر روي زمين بنشينند.....
كفر يزيد آشكار ميشود
نيزه به دستان و حاملان سرهاي شهدا وارد مجلس شدند سر نوراني جگر گوشه پيامبر (ص) را در داخل طشتي كه جلوي يزيد بود قرار دادند، يزيد چوب خيزران بر بر ميدارد و بر دندانهاي ثناياي حسين (ع) همان جايي كه محل بوسههاي جدش پيامبر (ص) بود ميكوبد و به حالت مغرورانه اشعار ميخواند از جمله :
ليت اشياخي ببدر شهدوا اجزع الخزرج من وقع الاسل
بلند شوند كشتههاي ما در جنگ بدر ببينند ما چه كار كردهايم با كشتههايشان و در مقابل زخم و زبانهاي يزيد، به گونهاي پاسخ ميدهد كه او را بيچاره و ناتوان ميكند يزيد دچار مغالطهكاري شده و خطاب به زينب ميگويد آيا برادرت اين آيه قران را نخوانده بود و سپس با اشاره به اين آيه كرد: قل اللهم ملك الملك توتي الملك من تشاء و تنزع الملك ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء بيدك الخير انك علي كل شي قدير .
بگو خداوندا اي فرمانرواي هستي، به هر كسي كه خواهي فرانروايي ببخشي و از هر كه خواهي فرمانروايي باز ستاني و تويي كه هر كس را كه خواهي گرامي داري و هر كس را خواهي خوار كني و (سر رشته) خير به دست توست تو بر هر كار توانايي يزيد ادامه داد برادرت اين آيه را نخوانده بود كه بداند حق با من است خدا ملك را از پدرت گرفت و به پدرم داد حسين را ذليل و مرا عزيز گردانيد در اينجا كه يزيد كفرش را ظاهر كرده و به زبان جاري كرد بغض گلوي زينب را فشرد ... ولي نه او در اينجا نبايد گريه كند نبايد سكوت كند،نبايد اظهار خستگي و گرسنگي و بيخوابي كند، بلكه بايد بايستد و فرياد بزند چون يزيد اسير تجمل است و زينب بنده خداست، پس بايد جواب مغالطهكاريهاي يزيد را كه ميخواهد هدف باطل خود را با حق بپوشاند و آيات قراني را به نفع خود تفسير كند، قاطعانه بدهد و اگر سكوت كند كار تمام است و اصل كشته شدن حسين هيچ ميشود و فلسفه شهادت اباعبدلله و هفتاد و دو يار با وفايش در اذهان به فراموشي سپرده ميشود.
خصم خدا به وجه خدا چوب ميزند درحيرتم از او كه كجا چوب ميزند
در حال وجد و مستي و نخوت ستمگري بر لعل سيد شهدا چوب ميزند
پس زينب ناله سر داد كه يا حسيناه يا حيبا ... و آنچنان ناله او حزن انگيز و سوزناك بود كه قلب همه حضار را آتش زد و سپس ايستاد و با حالتي رنجور و خسته كه ناشي از گرسنگي و تشنگي و تازيانههاي نامردان بود شروع به خواندن آن خطبه غرايش نمود ..... و در اينجاست كه گويند:
زينب عنان صبر را از صابران تاريخ ربوده و صبر را به عجز درآورده است
مرحوم محمد علي اردو بادي كه فرد بسيار عالم و وارستهاي بوده، ميگويد زينب خطبه ميخواند و يزيد ميلرزيد و اين را اين گونه به شعر درآورده
او ان في قابل امامه لبوتا لز عيرها عنه الوجوه تهيبا
دختر علي صحبت ميكند صداي زعير شير از بيشه امامت به گوش ميرسد
بر هم بريخت خطبه او
آيا ميدانيد كه دختري آسماني مفسر قرآن شد و توان آن را پيدا كرد كه جملات و آيات قراني را با قويترين حادثه بينظير تطبيق دهد. همان دختري كه در پنجم جمادي الاول سال ششم هجرت چشم به جهان گشود و خدايش او را زينب ناميد.
اواز همان دوران كودكي فاطمهاي ديگر بود و آيينه اسوه النساء.
و به نيابت از وي به خفاشان شب كه از تابش خورشيد حقيقت وحشت داشتند شعاري كوبنده و آتشين داد و در جبله و شخصيت ذاتي مظهر طاها و بزرگ بانو لحظهاي سكوت و سكون نميگنجيد همو بود كه به مانند مادرش در خردسالي در فراق مادر ماند زهرا ام ابيها و زينب سر ابيها شد. فاطمه صاحب مقام عصمت كبري و زينب مقام عصمت صغري را تحصيل كرده بود
فاطميه عقيله رسالت و زينب عقيله بنيهاشم. فاطمه عارفه و عابده و زينب به قدري شاكله وجوديش با عبادت عجين شده بود كه در سختترين شرايط حتي در حماسه جانگداز عاشورا نماز شبش ولو نشسته ترك نشد.
اگر فاطمه فرياد زد تا گوسالههاي سامري نمود پيدا نكنند، زينب فرياد زد تا رسواگر حق ستيزي گوسالههاي سامري بشود. اگر فاطمه فرياد زد تا قران ناطق را خاموش نكنند زينب از كربلا تا مدينه فرياد زد تا مهر بقاء از چهره قران صامت زائل نشود.
اگر آسمان چهره نيلوفري زهرا با صاعقه سيلي دشمن نيلي گشت زينب نيز اگر فاطمه حافظ و مشاور و تسلي دهنده امام بود، زينب نيز.... .
اگر محبوبه خدا و زيور ساق عرش، گريست تا با زلال اشكهايش دلهاي زنگار گرفته و دنياطلب را شستشو دهد زينب نيز... و ... و ... .
و اما ويژگي ديگري كه بسيار حائز اهميت و مختص به اين مقوله ميباشد در سوا كردن دشمن با استناد به آيات نوراني قرآن است. زيرا كه حضرت زينب كبري فرزند والراسخون في العلم است. پس تفكر زينبي تفكر جهش و خيزش است از آنچه هست به سوي آنچه بايد بود و صلابتي كه ركود و جمود را در آن راهي نيست.
تفكر زينبي از خدا ترسيدن و از خناسان نهراسيدن (فلاتخافوهم و خافون) هماي سعادت را صيد كردن و حقانيت ولايت ديني را با خون امضا نمودن، شيرازه افكار دين ستيزان را از هم گسستن، و با منطق قراني بر انديشههاي منسوخ ملي گرايان و افكار التقاطي آنان خط بطلان كشيدن و شايسته سالاري ديني را محك قرار دادن ا ست. معنويت را مهمان دلها كردن و قلب ظلماني دشمن را تسخير روزنههاي نور حقيقت كردن و در نهايت شناسايي تيرهاي نفاق قبل از اصابت و به عظمت انسان انديشيدن و از نهر تو لا وضوي طاعت گرفتن است.
آري فاطمه داناي حقايق اشياء كه زجاجه وحي و ميوه نبوت است، خود چنين فرمايد: ستايش خداي را كه در هيچ حقيقتي از امر كتاب (قران) مرا سرگردان ننموده است. استاد حسن زاده املي در ذيل اين حديث ميگويد: اين ادعاي بسيار بزرگي است كه حضرت زهرا (س) به آن اشاره فرمودهاند. پس همانطور كه زهراي اطهر صاحب مقام تفسير و تفصيل وتاويل قران كريم ميباشد زينب كبري نيز از باب العلم بهرهها كسب كرده و از حساسترين نقش آفرينهاي زينب است كه با منطق متقق قراني رسواگر منطق سفسطه انگيز سفياني شد و به همه جهانيان ثابت كرد ايات قراني براي هميشه زنده و جاويد است و مفاهيم ان متناسب با همه عصرها و نسلها است.
قران، زينب و عاشورا
لعلك باخع نفسك ان لا تكونوا مومنين شعراء 3
از وضع تو چنين برميآيد كه ميخواهي خود را از غضه هلاك كني كه چرا (به آيات اين كتاب كه بر تو نازل شده) ايمان نميآورند.
محشر ظميئي بپا گشته باران خون در مصيبت آسمانيها باريدن گرفته سكوتي مرگبار صحرا را در بر گرفته، پناه دو عالم بي پناه افتاده، بر همه حنجرها خنجر نشسته مركبها بيراكب و خيمهها بيصاحب گشته، ... ديگر صداي شمشير نميآيد.
گريه بيرمق و جانسوز طفل بيشير شنيده نميشود، گهواره خالي از نگين انگشتري حسين در آتش خصم ميسوزد در خيمهها به غير سجاد مردي نمانده و در صف كوفيان جز نامردي چيزي ديده نميشود، نعرههاي شادي دشمنان در بشكستن حريم ولايت و امامت خلايق ارضي و سمائي را بيتاب كرده و در مصيبت آويزه عرش اله خيل ملك جامه صبر را چاك كرده، آل عصمت با چشمي گريان و دلي بريان آماده اسارت گرديده كاروان خون و شرف به سمت كوفه براه افتاده در راس اين كاروان بانوي مخدرهاي است كه ملقب به امالمصائب است، غم دار اما دريا دل، رنجور اما پر از اميد و پيام، و الم نشرح لك صدرك بخوان كه اين آيه عشق گفتا بعد پيغمبر ثناي زينب ا ست.
در اين كاروان قلب عالم امكان، نور ششم از چهارده نور حجه الله علي خلقه، امام سجاد (ع) حضور دارد، كه مخلوقات به طفيل آبروي او حيات دارند كلامش هم سنگ كلام حق و اوست كه صاحب حلم رسول اللهي و در شجاعت چون حسين بن علي بيبدل است محرابش بهشت آرزويش و سجودش بيانگر اخلاصش، .... او در حادثه عاشورا بنابر مصلحت حضرت حق تبدار عشق است...
كاروان نور به مقتل ميرسد، هر كدام بيصبرانه از محملها به پايين آمده و خود را روي اجساد شهدا انداخته و براي ستارههاي زميني اشعار حزن انگيز ميخواندند وقتي كه امام سجاد (عج) آن صحنهها را مشاهده كرد و از ديدن كشتهها منقلب شد متوجه شد كه دشمنان دين ان گونه كه به كشتههاي كفار مينگرند به همان گونه و با همان حالت به كشتههاي بنيهاشم مينگرند. از اين منظره دلخراش انچنان گريان شد كه حالت احتضار و جان سپردن در او مشهود گرديد... .
در اين لحظات سرنوشت ساز زينب متوجه ميوه دل حسينش ميشود و لب به تسلي امام زمان خد ميگشايد....
وقتي گذار كاروان از مقتل افتاد نگذاشت زينب ورنه جان ميداد سجاد
و اين زينب است كه ميفرمايد: عزيزم، ميوه دل برادرم، عمهات زينب بفدايت باد صبر داشته باشي... اين عهديست كه در ازل بود.... كلام نوراني قران بر لبان مبارك حضرتش جاري شد.
آري زهراي كربلا با ذكر كلام الله، سفينه نجات، انسانها را از مرگ حتمي نجات ميدهد و با متذكر شدن تكرار تاريخ برخورد كفار قريش با پيامبر (ص) را به يادآوري مينمايد كه چگونه كتاب نازل بر پيامبر را تكذيب كرده و گاهي او را مجنون گاه شاعر و كتابش را از القائات شيطاني و يا نوعي شعر ميخواندند و اين تعابير مشركين قلب نازنين پيامبر را به شدت غصهدار كرده و دچار غمي جانكاه كرده بود كه براي حفظ امنيت رواني و آرامش خاطر پيامبر خاتم، اين آيه نازل شد
پس اي نور چشم برادرم همانطور كه جدمان پيامبر (ص) با مشركين صبر كرد تو هم بايد در مقابل اعمال ننگين مشركين اموي صبر داشته باشي (فاصبر صبرا جميلا) و در آن لحظهاي كه امام سجاد (ع) آرامش پيدا كرد حديث طويل ام ايمن را براي امام نقل كرد و او را از نگراني آينده و تشويش خاطر نجات داد در اين لحظات سرنوشتساز بود كه امام زين العابدين (ع) به عمه عالمهاش فرمود: و انت بحمد الله عالمه غير معلمه فهمه غير مفهمه
من مظهر صبر، زينب كبرايم هر جا كه بود، حسين من آنجايم
هر چند كه آفتاب بيسايه بود من سايه آفتاب عاشورايم
فصل دوم
قرآن، زينب و كوفه
هجرت زينب به كوفه
مولا اميرالمومنين علي بن ابي طالب (ع) به خلافت رسيد هواخواهان ان حضرت در كوفه بودند، لذا مقر خلافت خود را شهر كوفه قرار داد. زينب كبري (س) نيز با شوهرش عبد ا... بن جعفر به كوفه هجرت كرد. زينب (س) براي اولين بار كه وارد كوفه شد در نهايت احترام و با شكوه و جلال خاصي مورد استقبال قرار گرفت و تا زمان صلح برادرش امام حسن (ع) در كوفه در دار الخلافه ميزيست او در اين مقطع در متن جريانهاي سياسي و اجتماعي قرار گرفت.
منزل او محل رفت و آمد زنان سران قبائل عرب بود. او مرجع فكري و علمي و مرجع حديثي و مفسر قران در كوفه بود. مجلس درس و خطابه و تفسير قران براي زنان سرشناس كوفه برقرار كرده و با بيشتر آنان آشناييي داشت و آنان كه در مجالس درس زينب شركت ميكردند و به شاگردي زينب افتخار ميكردند پس غالب زنان با زينب آشنايي داشته و از كلاس تفسير او و بينشهاي عميق قراني او اطلاع كافي داشتند.
و اما دگر بار كه زينب پس از حادثه عاشورا وارد كوفه ميشود برخورد كوفيان با او چگونه است؟! دلها بيقرار است و بازار كوفه مملو از جمعيت. شكمپرستان كوفي لباسهاي فاخر به تن كرده و چشم به دروازه شهر دوختهاند... .
زن و مرد در انتظار رسيدن كهكشان ولايت به صف ايستادهاند خناسان گنجينههاي عشق و اميد را از مردم ربودهاند و با رجوع به فرهنگ جاهليت و با اشاعه عناصر بنيانافكن ان دنياپرستان صحنه شوم ديگري را طرحريزي كردهاند. كارگردان ان صحنه شوم مجسمههاي خدعه و نيرنگ اموياند كه بيچارگي خود را در قالب جشن و سرور به نمايش گذاشتهاند.
اين مردم و اين صحنه شوم نياز به يك جرقه زينبي دارند تا انفجار ديگري رخ دهد به يك بازنگري عميق در افكار متحجر خودواداشته شوند. نياز به زينبي دارند كه دخت ميوه نبوت و داناي به حقايق و صاحب علم لدني است. تا با تاسي به آيات منور قراني و با درايت خاص خود و با برخورداري از هوس سياسي بسيار عميق رسواگر حقستيزي دشمنان شود.
كهكشان ولايت به كوفه رسيده، زينب ام المصائب و پيامبر خون شهيدان مردم جاهل كوفه را در مقابل خود ميبيند. در اين لحظات تاريخساز، در دل زينب چه ميگذرد خدا ميداند... شايد گذشته را به خاطر ميآورد. شايد براي يك لحظه هم كه شده به ياد عون و محمد شهيدش ميافتد كه در انجا بازي ميكردند يا مجالس تفسير و خطابهاي كه در كوفه داشته در ذهنش تداعي مي شود و شايد خاطر دوازده هزار دعوتنامه كوفيان قلب او را ميفشرد و ... .
همه اينها هست ولي هيچكدام از اين خاطرهها زينب را از رسالتش باز نميدارد و بلكه او دخت فاتح خيبر و حيدر كرار است و گويي همچون سپهسالار جديدي است كه بعد از شهادت رهبر عاليقدر و فرمانده فاتح جنگ ماموريت يافته تا براي رساندن به پيروزي نهايي به ماموريتهاي ديگري برود و به منظور شكست دشمن تا پايتخت وي به تعقيب بپردازد.
آري لازمه مهر بقاء قيام حسيني، انقلاب فكري زينبي است.
پس او بايد با تماميت وقار و عفافش در برابر تماميت ظلم بايستد لذا در آن لحظهاي كه از وضع رقت بار اسرا، كمكم خندههاي بيمعني كوفيان مبدل به گريههاي معنيداري شده، زينب حركت لازم را انجام ميدهد و با سخنان منطقي و آيات قراني قلب آنان را تسخير ميكند پس با اشارهاي همه مردم را به سكوت واداشته و با يك تصرف تكويني از جانب حضرتش سكوت مطلق همه جا را فراميگيرد.
تا نهضت مقدس او را كند تمام جاي حسين زينب كبري نشسته است
زينب بزرگ دختر زهرا كه بعد مام بر مسند فضيلت و تقوي نشسته است
بر هم ريخت خطبه او شام و كوفه را هر قدرتي زمنطقش از پا نشسته است
آيه مباهله
فمن حاجك فيه من بعد ما جائك من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علي الكذبين
آل عمران آيه 61
پس هر كس با تو درباره عيسي در مقام مجادله برآيد بعد از انكه آگاهي يافتي، بگو: بياييد ما و شما بخوانيم فرزندان و زنان و نفوس خود را تا با هم به مباهله برخيزيم (در حق يكديگر نفرين كنيم) تا دروغگو و كافران را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازيم.
قهرمان جبهه پيام بالسان حيدري خطبه ميخواند و در صدر كلام ميفرمايد:
( الحمد ا... و الصلوه علي ابي محمد و اله الطيبين الخيار )
(حمد مخصوص خداي تعالي است و درود به پدرم محمد و ال او. )
تكلم كردنش را هر كه ديدي فاش ميگفتي لسان حيدري گويا كه در طي لسان دارد.
توجه به اين نكته ضروري است كه سخنان پيامبر (ص) و ائمه معصومين (ع) مانند آيات قران داراي معاني ژرف و عميقي است چون آنان امير ان كلامند. (لامراء الكلام) .
حضرت زينب (س) نيز كه خود مقيم شهر علم بوده و فرزند اولوالعلم و امراء الكلام ميباشد از اين فضيلت بيبهره نبوده و اگر چه كلامش همه رتبه ائمه اطهار (ع) نيست ولي كلام زينب هم همچون سخنان آنان داراي حكمتها و راز و رمزهايي است كه اهل بصيرت و تحقيق به آن پي ميبرند.
جمله صدر خطبه كه بيانگر شم سياسي بسيار عالي زينب كبري عليها السلام ميباشد. اشاره به نكتهاي بسيار لطيف و زيبا ميكند كه مربوط به كلمه ابنائنا در آيه مباهله ميباشد و همه مفسرين استدلال كردهاند بر اينكه منظور از كلمه ابنائنا از كلمه ابنائنا در اين آيه حسنين عليها السلام فرزندان رسول خدا (ص) هستند زينب نفرمود درود بر محمد (ص) بلكه فرمود درود بر پدرم محمد (ص). چون پيامبر (ص) فرمود: همه اولاد منتسب به پدرشان ميشوند جز اولاد فاطمه كه منتسب به من ميباشند. و به كوفيان فهماند كه آن كسي كه در كربلا شهيدش كردهاند فرزند رسول خدا (ص) است و سلسه داران اين كاروان كه به عنوان اسير آواره شهرها گشتهاند اولاد رسول الله (ص) هستند و كوفيان در حقيقت به دشمني با رسول خدا برخاستهاند.
و آنچنان بندگان درهم و دينار شدهاند كه فرزندان پيامبر را خارجي ميخوانند و نيز چهره كريه خواصي منحرف را كه پيوسته درصدند چهرههاي مفيد را معكوس جلوه دهند، در ذهن مردم به تصوير ميكشد. آري زينب در آغاز سخن در واقع عزاي شيعه را نواخت چرا كه شيعه بايد باهوشتر از آن باشد كه تحت تاثير بازيهاي سياسي سريسهاي امنيتي ابن زياد مكار قرار بگيرد.
او با اولين عبارت پر مغز خود سرپوش از چهره ددمنش خواص منحرف برميدارد و در ذهن مدعيان شيعه سوال بسيار مهمي را مطرح ميسازد كه:
چرا عمال حكومت غاصب بنياميه پسر پيغمبر پسر فاطمه زهرا، پسر اميرالمومنين را به عنوان خروجكننده بر امام عادل – كه آن امام عادل يزيد بن معاويه است معرفي كردند، و شما مردم باور كرديد؟ چرا ساكت مانديد و بر عليه خواص منحرف بپا نخواستيد و قيام نكرديد؟ و بلكه با آنان طرح دوستي ريخته به لشكر او پيوسته و بر عليه پسر پيغمبر قيام كرديد تا او و هفتاد و دو يار باوفايش به شهادت رسيدند.
و مرگ امام را بر مرگ خودتان ترجيح داديد واي بر شما ! بجاي خودباوري و دينباوري دشمن را باور كرده و بارور ساختيد و اين ننگ تا هميشه تاريخ با شما خواهد بود.
معرفي كوفيان
و لا تكونوا كالتي نقضت غزلها من بعد قوه انكاثا تتخذون ايمانكم دخلا بينكم. (نحل 92)
و همانند زني ميباشيد كه رشته خود را محكم ميتابيد و بعد از هم باز كرده قطعه قطعه ميكرد كه قسمهايتان را مابين خودتان براي آن گروهي كه (در داشتن امكانات) بيشتر از گروه ديگر است دستاويز فريب كنيد.
حضرت زينب عليها السلام پس از معرفي خود به معرفي مردم كوفه ميپردازد:
يا اهل الكوفه، يا اهل الختل و الخذل، آيا بر ما گريه ميكنيد و ناله سر ميدهيد.... و در ادامه به سست ايماني و عهد شكني آنها اشاره كرده ميفرمايد:
انما مثلكم كمثل التي نقضت غزلها من بعد قوه انكاثا تتخذون ايمانكم و دخلل بينكم.
مثل شما مثل آن زني است كه رشته خود را محكم ميتابيد و باز ميگشود چرا كه شما نيز رشته ايمان را بستيد و سپس گسستيد و به كفر پيوستيد.
زينب كبري (س) افكار فلج شده كوفيان را منوجه عمق بيوفائي و ضبربات مهلك وعدههاي دروغين ابن زياد ميكند آنان را به زني تشبيه ميسازد كه به طور مكرر و بر اثر حماقت ريسماني را با زحمت بافته و سپس آن را با زحمت پاره ميكند و سرمايه خود را تباه ميسازد.
گر چه آنان با علي (ع) در مقطعي با امام حسن مجتبي (ع) و نيز با امام حسين (ع) پيمان بستند ولي ديري نپاييد كه پيمانهاي خود را شكسته و نقض قسم كرده و از متابعت امام خارج شدند و زينب نيز كوفيان را به واسطه نقض عهد توبيخ كرده و آنان را در زمره كفار و بلكه مرتدان تاريخ محسوب مينمايد.
چون در هيچ كجاي عالم براي مهماني دوازده هزار دعوتنامه فرستاده نشده آن هم با اين مضمون كه: اي حسين ما از دست يزيد جان بر لب شدهايم، اي سرور ما و اي سيد و سالار ما، اضطراب ما را پايان داده به فريادرسي ما بشتاب.
و سفير امام (مسلم بن عقيل) را رها كرده به ابن زياد پيوستند چرا؟ چون كوفيان طبيعتشان اين گونه بود كه زود تسليم بودند و هر گروهي كه تعدادشان بيشتر بود تابع آن گروه ميشدند.
چون كوفيان دنياطلب بودند و دنياي حسين (ع) را تا زماني كه به آنان ضرري نميرساند پذيرا بودند و به محض اين كه شنيدند، لبيك گفتن به حسين (ع) شمشير خوردن از ابن زياد را در پي دارد و جان خود را در خطر ديدند، با خود گفتند حال اينك به ابن زياد ملحق ميشويم تا جانمان محفوظ بماند. و اطيعوا الله و اطيعوالرسول و اولي الامر منكم را فراموش كرده و پشت به امام كردند و از باب قلوبهم معك سيوفهم عليك همه شميشرها بر ضد امام حسين (ع) به حركت درآمد و از رها كردن حبل الله المتين و آويز شدن به حبل يزيد و ابن زياد پديده شوم ظلم متول شد.و از ظلم پذيري بود كه سران ظلم جرات پيدا كردند ظلم را به اوج رسانده و تا به قتل رساندن امام جامعه ديني پيش بروند.
و زينب (س) به كوفيان زود تسليم هشدار ميدهد كه دچار فاجعهاي بزرگ شدهاند چون بزرگترين فاجعه وقتي است كه امت همراه امام نباشد.
و هنوز صداي زينب طنين انداز است كه الا اي يمين و يسار، الا اي شيعه علي مبادا در دام كساني قرار بگيريد كه اسلام را چون پوستين وارونهاي پوشيدهاند كه (يوم تبلي السرائر ) را در پيش دارد... هرگز از امام و رهبر سرپيچي نكنيد كه عامل شكست اسلام است.
در تمام امور به مقتداي جهاني شيعه اقتدا كرده و پروانهوار دور جمال مقدس رهبر عزيز حلقه بزنيد كه سعادت دنيا و عقبي را به دنبال دارد.
و اي زينبيان زمان، با اعتقاد كامل به ولايت مطلقه فقيه فقط از علي زمان الگو بگيريد و يقين بدانيد كه سيد علي نائب بر حق مهدي است و در سايه همدلي با اوست كه قلب نازنين قطب عالم امكان از شما راضي خواهد بود.
قرآن و محاكمه وجدانها
لبئس ما قدمت لهم انفسهم ان سخط الله عليهم و في العذاب انتم خالدون. (مائده 80)
و ذخيرهاي كه براي خود (به موجب اعمال زشت و دنياپرستي) پيش ميفرستند و آن غضب خدا است بسيار بد ذخيرهاي است و آنها را به دوزخ عذاب جاويد خواهد بود.
در فراز بعدي خطبه آنان را به چاپلوسي و تملق وصف كرده و مصلحت انديشان مسامحه كاري را كه به خاطر حب دنيا سكوت كرده و تهاجمات فرهنگي شيطانهاي بزرگ را ميبينند و لب فرو ميبندند به مرداب نشينان توصيف كرده و از درون آنان را منقلب ميسازد.... .
پس از اينكه نم نم اشك كه بيانگر شرم درون آنان بوده ظاهر گشت وجدانهاي آنان را مورد خطاب قرار ميدهد تا محكمه وجدان را كه جلوهاي از قيامت عظيم است در درون انها بيدار شود و ميفرمايد:
الا ساء ما قدمت لكم انفسكم، ان اسخط الله عليكم و في العذاب انتم خالدون.
آگاه باشيد كه براي خود سرنوشت بدي فراهم كرديد و بد توشهاي براي آخرت خود ذخيره نموديد كه خشم خدا را بر شما لازم كرد و جاودانه در دوزخ خواهيد ماند.
با اين عبارت جانسوز حالت يقظه و عي (بيدار كردن وجدانها) را در قلوب آنها ايجاد ميكند و وجدان انها را بر اثر كارهاي زشت و عقائد ناپسند توبيخ كرده و كفرشان را ثابت ميكند. چون اسلامي كه به اولي قرار دادن ابن زيادها توام باشد نه به درد دنيا ميخورد و نه اخرت.
كرد اسلام حسيني از يزيدي را جدا حق و باطل توامان ميماند اگر زينب نبود
كوفيان كاري كردهاند كه جبرانناپذير است و به جهت پذيرش ولايت كفار چه بد توشهاي براي روز رستاخيز خود از پيش فرستادهاند كه تا ابد در عذاب خواهند بود چون غضب خدا بر آنهاست.
شگفتا! بيانات عقيله بنيهاشم از روانكاوي بسيار بالايي برخودردار است. آن چنان وجدانهاي آنها را به محاجه ميكشاند تا آنها دقيقا متوجه اشتباهات گذشته خود شده و دچار حسرت دروني ميشوند و گريهها بلند ميشود... .
توجه كنيد كه مخاطب زينب سلام الله عليها مردم طرفدار حسين ميباشند كه با آگاهي و به خاطر اهميت دادن به دنيا امام را تنها گذاشتند. همان زبدگان و برجستگاني كه براي امام دعوتنامه نوشتند ولي زير پرچم يزيد قرار گرفتند. همان مردمي كه تسليم بودند! و حاضر نشدند حركتي بكنند.
بايد بگرييد
فليضحكوا قليلا و ليبكوا كثيرا بما كانوا يكسبون. توبه 82
اكنون آنها بايد خنده كم و گريه بسيار كنند كه به مجازات سخت اعمال خواهند رسيد.
با سخنان ناب ميوه نبوت ندامت كوفيان به اوج رسيد و اشك حسرت بر گونههاي زن و مرد سرازيز شد خوفي عظيم در قلوب همه آنها ايجاد شد و انگشت گزيدنها و آه سرد كشيدنها و ... آغاز گرديد . در اين لحظات زينب ميپندارد ك/هحركت لازم تحريك عواطف مردم ميباشد لذا به شدت به انها نهيب زده و ميفرمايد: آيا پس از اين كه ما را كشتيد بر ما گريه ميكنيد؟
ما هاشميان را به خاك و خون كشيده و انگشت ندامت ميگزيد؟ واي بر شما به خدا قسم كه سزاوار گريهايد و بايد بگرييد... و آيه مذكور را قرائت كرده و افزود: اي كوفيان شادي نكنيد كه خوشحالي دنيا ناپايدار و سرور اخروي پايدار است كه شما از آن بيبهرهايد.
اعمال غير انساني شماموجب شده كه كم بخنديد و بسيار بگرييد. آري كم بايد بخندند چون راحتي آنها به جهت تنها گذاشتن امام مدت محدودي است و بسيار بايد بگريند چون ذلت و خواري آنها در نزد خدا و رسول و ائمه در مابقي عمر و حتي پس از مرگشان ميباشد بايد بگريند چون از ترس ابن زياد دست از درياي تولا برداشتند.
اكنون شما تصور كنيد كه عده آدمهايي كه تا ساعتي پيش از سخنان رسواكننده زينب چه احساس غرور و تكبري داشته و حال كه متوجه اشتباهات خود شدهاند و به گريه افتادهاند و صداي گريهشان بلند شده زينب ميفرمايد: بگرييد... .
مردم كوفه از استماع اين سخن چه حال وهوايي پيدا ميكنند و چه احساس غم انگيزي به آنها دست ميدهد.شايد از خود ميپرسند چرا براي اين كه به نوايي برسند در خطايي نابخشودني افتادند؟! چرا خداترس نشدند و ابن زيادترس گرديدند؟ چرا از منفورترين اشخاص نزد خدا خوف داشتند؟ چرا حب الدنيا راس كل الخطيئه را فراموش كردند؟ چرا اصحاب نور را رها كرده و به اصحاب نار پيوستند؟ چرا نه تنها ننگ و لعن الله امه اسرجت و الجمت و تنقب لقتالك را به خود چسباندند، بلكه اللهم العن ... و شايعت و بايعت و تابعت علي قتله را نيز پذيرا شدند.
ذلت كوفيان
ضربت عليهم الذله و المسكنه بقره 61
مهر ذلت و بيچارگي بر آنها زده شد.
حضرت لب به لعن و نفرين آنها گشود كه اي ننگ بر شما، هلاكت براي شما باد، سعي و كوششتان بينتيجه باد، دستهاي شما بريده باد، غضب خدا بر شماست.چ
ذلت و بيچارگي شما را احاطه كرده است (ضربت عليكم الذله و المسكنه... )
زينب كبري ان گونه كوفيان را وصف نمود كه خداوند منان، يهودان (پيامبركش و ...) را به آن اوصاف برشمرده است كوفيان را با يهوديان پيامبر كش برابر دانسته و بيان اين مطلب كه : ذليل شدن مربوط به نژاد خ اصي نيست و بلكه مربوط به عقايد و اعمال انسانهاست.
پس مهر ذلت و بدنامي مختص به يهود نيست و شامل همه كساني ميشود كه خون پيامبران را به ناحق ريختهاند (يقتلون النبيين بغير الحق ) بنابراين مردمي كه پسر پيامبر (ص) و جانشين او را كشتهاند نيز حكم قوم يهود را دارند.
و هر چند كه مردم كوفه اكثرا شيعه بودند ولي عملكرد آنان ذلت و خواري را به آنها چسباند و ملازم با آنها شد چنان كه گل به ديوار ميچسبد و از آن غير قابل انفكاك ميباشد.
براستي كه چه ننگي بزرگتر از اين كه مسلمانان كارشان يه جايي برسد كه با يهود برابر شوند و زينب عليها السلام با كلام آتشين خود اين ننگ را برملا ميسازد.
كوفيان علاوه بر قتل امام و يارانش كه عظيمترين جنايت در طول تاريخ است دچار جنايتهاي هولناكتري نيز شدند آتش زدن خيمهها، غارت بازماندگان، تازيانه زدنها، موكشيدنها، گوشواره از گوش كشيدنها، ...... كه اينها باعث ذلت و بدنامي آنان شد.
كوفيان و عذاب الهي
فارسلنا عليهم ريحا صرصرا في ايام نحسات لنذيقهم عذاب الخزي في الحيوه الدنيا و العذاب الاخره اخزي و هم لا ينصرون .
آنگاه بر ايشان بادي سخت سرد، در روزهاي شوم فرستاديم كه به آنان عذاب رسواگر را در زندگاني دنيا بچشانيم و عذاب اخروي رسواگرتر است و آنان ياري نيابند.
حضرت زينب (س) عذاب الهي را يكي از نشانههاي ذلت و بيچارگي كوفيان شمرده و به آيه مذكور اشاره ميكند: قافله سالار شهيدان قاتلين شهداي كربلا را در حكم قوم عاد و ثمود دانسته كه در اين جهان به صرصر حوادث دچار شدند و هيچ نجات دهندهاي و هيچ شفيعي نخواهند داشت.
كوفيان را با قوم يهود برابر ميشمارد با سوالات پي در پي آنها را متوجه عمق فاجعه كرده و كساني را كه وام دار آل اميه شدند، مستحق عذاب الهي دانسته به اين دليل كه آنها همانهايي بودند كه:
بر صاحبان اصلي ولايت تهمت خروج زدند.
و صاحب خانه را خارجي گفتند و خون جاري در رگهاي دين را هدر دانستند.
و شريحها را براي فتوح مباح بودن خون حسين (ع) تحريك كردند.
ونعش حريت را زير سم اسبهاي قدرت و رياست لگدكوب كردند
اما آيا واقعيت همين است كه باج گيران غافل دين فروش ميپندارند كه با نام دين، سر دين را بريدند؟
يا واقعيت چيز ديگري است كه در كلام گهربار زينب نهفته است؟
او منظور و مقصود خود را با استفهامي انكاري كه توام با توبيخ است بيان كرده و ميفرمايد:
افعجبتم ان تمطر السماء دماء
آيا تعجب ميكنيد اگر از آثار گناهانتان از آسمان خون ببارد؟
و سپس اشاره به قول حق تعالي ميكند و لعذاب الاخره اخزي و هم لا ينصرون
به اين معنا كه هيچ نجات دهندهاي نيست كه نجاتشان دهد و هيچ شفيعي نيست تا شفاعتشان كند كه اين عاقبت گناهكاران است در حقيقت زينب (س) خير از غيب ميدهد كه كوفيان بيوفا را در حكم قوم عاد و ثمود شمرده و اينكه در اين جهان دچار صرصر حوادث خواهند شد و او براستي كه به وخامت عاقبت آنان بصيرت دارد.
حرف آخر
ان ربك لبامرصاد فجر 14
البته خداي تو در كمينگاه و ستمكاران است
حضرت در پايان خطبه تاريخي خود در بازار كوفه يك نتيجهگيري كلي نموده و ميفرمايد: پس اي عصيان گران به فرصتي كه خدا به شما داده مغرور نشويد چرا كه خداوند در عذاب گناهكاران عجله نميكند و خوفي ندارد از اين كه انتقام به تعويق افتد و طولاني شود و بلكه خداوند در كمينگاه است.
ان ربك لبالمرصاد
پيام زينب اين است كه هيچ كس نميتواند از چنگال عذاب الهي بگريزد.
همه در قبضه قدرت او هستند و هر وقت اراده كند دست انتقام بر آنها خواهد شد كساني كه از آنان قدرتمندتر و نيرومندتر بودند در مقابل يك تندباد، يك طوفان و يا يك جرقه و صاعقه آسماني تاب نياوردند خداي سبحان در كمينگاه است و مراقب اعمال همه بندگانش ميباشد.
زينب (س) اذهان مردم را به نكته بسيار مهمي جلب مينمايد چون همان طور كه كسي در مرصاد (كذرگاه) نشسته مترصد رهگذر است و هيچ چيز از او فوت نميشود از خداي منان نيز هيچ چيز از افعال و اقوال بندگان فوت نميشود و بر مرصاد بودن پروردگار با اينكه او منزه است از نشستن در مكان كنايهاي است تمثيلي، كه ميخواهد بفهماند خداي تعالي مراقب اعمال بندگانش بوده و همين كه طغيان كنند و فساد را گسترش دهند ايشان را به شديدترين وجهي عذاب ميكند.
امير المومنان حضرت علي ابن ابيطالب (ع) ميفرمايد:
و لئن امهل الله الظالم فلن يفوت اخذه، و هو له بلامرصاد، علي مجاز طريقه، و بموضع الشجي من مساغ ريقه .
اگر خداوند ظالم را مهلت دهد هرگز مجازات او از بين نميرود او بر سر راه در كمين ستمگران است و چنان گلوي آنها را در دست دارد كه هر زمان بخواهد آن را چنان ميفشرد كه حتي آب دهان از گلويشان فرو نرود.
دخت گرامي مولي الموحدين به سخان علي گونه خود پايان داد و از مردم روي بگرداند.
آيه تطهير و احتجاج با ابن زياد
انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا احزاب 33
همانا خداوند ميخواهد كه از شما اهل بيت هر پليدي (احتمالي/ رشك و شبهه) را بزدايد و شما را چنان كه بايد و شايد پاكيزه بدارد.
پس از اتمام سخنان زينب (س) به دستور ابن زياد، اسرا به طرف دار الاماره حركت داده شندند. همان جايي كه سالها پيش محل زندگي زينب (س) بوده گوشه و كنار اين خانه براي زينب خاطره انگيز است. ماموران تا بن دندان مسلح عبيد الله از دم درب تا سالني كه در داره الاماره است به صف ايستادهاند،بدون كوچكترين توجهي به مسئولين و فرماندهان نظامي ابن زياد كه به حالت خبردار ايستادهاند وارد سالني ميشود كه ابن زياد نيز در آنجاست او بدون سلامي و كلامي و با نهايت بياعتنايي نسبت به ابن زياد، در گوشهاي از سالن مينشيند و در حالي كه زنها هنوز پروانهوار بر دور او ميگردند ابن زياد در نهايت تجمل وتعجب و زينب در نهايت ابهت و وقار، زينب آن قدر جميل است كه نياز به تجمل ندارد و اگر چه لباس زينب احتمالا خاكي بوده خوني بوده، و يا بر اثر تازيانهها و تيغهاي بيابان پاره بوده ولي اينها هيچكدام كمترين لطمهاي به جمال زينب وارد نميكند. ابن زياد شروع به صحبت ميكند
فقال ابن زياد: من هذه التي انحازت فجلست ناحيه و معها نساوها؟
فلم تجبه زينب، فاعاد القول ثانيه و ثالثه يسال عنها؟
فقالت له بعض اماثها: هذه زينب بنت فاطمه بنت رسول الله (ص)
فاقبل عليها ابن زياد و قال: الحمد ا... الذي فضحكم و قتلكم و الكذب احد وثنكم
فقالت زينب (س): الحمد لله الذي اكرمنا بنبيه محمد (ص) و طهرنا من الرجس تطهيرا انما يفتضح الفاسق و يكذب الفاسق و هو غيرنا.
ابن زياد كه خود مجسمهاي از استكبار است وقتي كه برخورد زينب را مشاهده ميكند عقده بزرگي در دلش ايجاد شده و با حالت غضب و تعجب به بازجويي مي پردازد.
اين زن ناشناس و متكبره كيست؟
هيچكس جواب او را نميدهد.
واقعا كه زينب تمام اصول روانشناسي اسلامي را در طول اسارت از قالب الفاظ به ميدان عمل كشانيد. آري زينب متكبرشناس در مقابل متكبري چون ابن زياد پست فطرت آن چنان متكبرانه برخورد كرد كه او را در مقابل ماموران و حضار در مجلس بيچاره و خوار و ذليل كرد به طوري كه ابن زياد بار دوم سوال كرد اين زن چه كسي است؟ باز جواب او را كسي نداد.
مرتبه سوم كه بغض و كينهاش به اوج رسيده بود سوال كرد تا آن گاه يكي از زنان و كنيزان گفت: اين زينب (س) دختر فاطمه (س) دخت رسول (ص) است.
پس ابن زياد دل به ابليس داده ان گاه متوجه حضور دختر فاطمه (س) شد بيدرنگ از جاي برخاست و آمد جلو و شروع به عقده گشايي كرد و گفت:
خداي را شكر كه شما را رسوا كرد و خاندان شما را كشت و دروغ شما را آشكار كرد.
جواب دشمنشكن قهرمان جبهه پيام چه بود؟
مضمون اولين جملات پيامبر قيام حسيني اشاره به يكي از آيات نوراني قران كريم است كه موجب زيبايي صلابت و استحكام كلامش ميشود كه دو پيام اصيل را در بردارد.
1- مراد از اهل بيت فرزندان پيامبر و ائمه معصومين عليهم السلام ميباشد.
2- در اهل بيت پيامبر (ص) رجس و پليدي وجود ندارد.
غالب مفسران و تاريخ نويسان اعم از شيعه و سني با نقل بيش از هفتاد روايت همگي متفق القولند در اين كه منظور از اهل بيت در آيه مذكور فرزندان پيامبر (ص) و ائمه معصومين ميباشند.
بديهي است كه دور كردن پليدي و تطهير اهل بيت منحصر در اراده و خواست خداوند بوده و ميزان سنجش و ارزش اهل بيت نزد خداوند محفوظ است و طعنه و توهين ديگران خدشهاي به كمال و جلال و جمال آنان وارد نميسازد به چند طريق از قول ام سلمه همسر رسول خدا (ص) نقل شده كه اين آيه در منزل ام سلمه نازل شد و پس از نزول اين آيه ام سلمه از پيامبر پرسيد:
آيا من هم داخل در اهل بيت شما هستم حضرت فرمود: تو جاي خود را داري تو عاقبت بخيري.
منظور اين كه حتي زنان پيامبر (ص) داخل در اهل بيت او نيستند. بنابر روايات متواتر پيامبر پس از نازل شدن اين آيه به مدت چهل روز و يا شش ماه و يا نه ماه هر روز صبح وقت نماز به در خانه علي مي آمد و آيه تطهير را قرائت ميفرمود.
و با اين عملكرد رسول خدا براي همه مردم مشخص شده بود كه اهل بيت پيامبر (ص) و علي (ع) و فاطمه (س) و فرزندان فاطمه ميباشند.
اكنون زينب در مقابل دشمني قرار دارد كه به نفاق متوسل شده و چهره خود را مثبت و ذي حق جلوه داده و با توسل به شيوه نيرنگ آلود فرعوني سخن ميراند. آنجا كه فرعون خطاب به قومش (پس از اني كه موسي (ع) آنان را به خداپرستي دعوت كرده) ميگويد: و قال فرعون ذروني اقتل موسي و ليدع ربه اني اخاف ان يبدل دينكم او ان يظهر في الارض الفساد
فرعون(به قوم خود) گفت مرا آزاد گذاريد كه موسي را بكشم و (او جهت دفاع از خود) بايد خداي خود را بخواند (چرا كه) من ميترسم او دين شما را (به بيديني و كفر) تبديل نموده و يا در زمين فساد بوجود آورد. فرعون چهره موسي را تحريف نمود و او را خارج شده از دين و مفسد في الارض معرفي كرد و قصد كشتن مجري دين را نمود آن هم به نام حفظ دين اين همواره شيوه مسموم فرعونيان و مستكبراني چون يزيدها و ابن زيادها در طول تاريخ بشريت بوده است كه با معكوس كردن واژههاي مقدس ديني مقصود خود را صواب جلوه ميدهند. ابن زياد نيز براي جلوگيري از رسوايي خود جملات فرعوني بر زبان جاري كرد اما غافل از اين كه شمشير لسان زينبي از هر شمشيري برندهتر و نفوذش تا درون قلبهاست.
اينك اي جوانان عزيز آيا اين يك پيروزي عظيمي براي قهرمان انقلاب فكري عاشورا نيست كه دشمن را در خانه خودش در نهايت تشرف و تجليل آن قدر تحقير كرد و غرور كاذب سياسيش را در هم ريخت كه در مقابل سوالات مكرر او نه تنها خود پاسخي نداد بلكه از جهت ابراز اقتدار بسيار والاي زينب ديگران جرات نكردند لب باز كرده و پاسخي بدهند؟
و آن لحظهاي كه ابن زياد از حضور زينب در مجلس آگاه شد چون چيزي نداشت كه به عنوان عظمت خويش از آن ياد كند ناچار به مبارزه منفي با زينب كبري (س) برخاست.
زينب نيز كه بينش و آگاهي وسيعي از عادات ديرينه مستكبرين و ظالمين دارد اين گونه پاسخ ميدهد:
خداي را سپاس كه ما را بزرگ داشت و ما را بواسطه رسولش محمد (ص) از گناه پاك و مطهر گردانيد جز اين نيست كه فاسق رسوا ميشود و فاجر دروغ ميگويد و اين كسان غير از ما هستند.
پس زينب اشارهاي به آيه تطهير كرد و كاروان نور را منسوب به رسول خدا دانست او به دشمني همچون ابن زياد آن گونه شخصيت متعالي و ارزنده و امامي چون حسين را تفهيم ميكند كه هر گونه شك و شبهه را از اهل بيت پاك مينمود.
زنيب (س) به آيهاي اشاره ميكند كه مورد اتفاق شيعه و سني است و ابن زياد خود را از اهل سنت محسوب ميكند.
همه ميداند كه همان خدايي كه رسول گرامي اسلام و اهل بيتش را از هر گونه پليدي و رجس پاك و مطهر گردانيده است فرزندان او را نيز كه منسوب به اويند از هر گونه خبائث و رجس و كذب مبرا مينمايد و بعد در ادامه فرمود: فاسقين رسوا شده و فاجرين دروغگويانند پس سپاس خداي را كه اين كسان غير از ما هستند.
او با اين بيان رسا و محكم شخصيت برخاسته از زر و زور ابن زياد را در لابلاي جملات كوبنده خود خوار ميكند و از او چيزي يك مجسمه متحرك باقي نميگذارد. دروغهاي او را براي حضار در مجلس آشكار ساخته و در مقابل فرماندهان و افسران ابن زياد او را فردي بيمنطق و جاهل و ناآگاه به آيات قراني معرفي كرده و مجلس ابن زياد را متشنج و طوفاني مينمايد و همان كساني كه به طمع عشقهاي آتشين چشم و دلشان كور و گوشهاي انديشهشان ناتوان و زبانشان لال شده بود با نگاههاي حيرت انگيز عكس العمل ابن زياد را دنبال ميكنند.... .
ما رايت الا جميلاً
صنع الله الذي اتقن كل شي انه خيبر بما تفعلون نمل 88
اين آفرينش خداوند است كه هر چه را در كمال استواري پديد آورده است او به آنچه ميكنيد آگاه است.
ابن زياد ملحد و بيدين جهت نجات از دامي كه خود ساخته و براي تشويش افكار عمومي و تغافل اذهان از تهي بودنش حيلهاي ديگر را دستاويز قرار داده و با برخورد رواني ديگري سعي ميكند از اتقان و اقتدار مواضع دخت علي (ع) بكاهد. پس سوال مكارانهاي را كه نشان از انديشههاي دوزخي ابن زياد داشت مطرح كرده و خطاب به زينب (س) اين چنين ميگويد:
فقال ابن زياد: كيف رايت صنع الله باخيك و اهل بيتك
ابن زياد گفت: كار خدا را با برادرت حسين (ع) و اهل بيت چگونه ديدي؟
فقالت: ما رايت الا جميلا
حضرت زينب (س) فرمود: از خدا جز زيبايي و نيك نديدم.
اما غافل از اين كه روانشناسي زينبي بسيار قويتر از روانشناسي ابن زيادي است.آن هم زينبي كه از ادب ديني بينظيري برخوردار است و وقتي كه سوال از صنع الله ميشود پاسخش مصداق عيني كلام الله ميشود.
در علم روانشناسي انسانم موفق كسي است كه همه چيز را بر وفق مراد خود ميداند و از خود هيچ گونه ضعفي بروز ندهد و زينب نيز با بيان (ما رايت الا جميلا) اين گونه اظهار ميدارد كه همه رنجهاي كربلايي و مصيبتهاي عاشورايي چون براي اداي تكيلف و در راه رضاي مولا بوده پس همگي عين زيبايي و جمال و در جهت رسيدن به كمال است و اين نتيجه عشق زينب به مولاست كه هر كه را عشق نباشد ارزشي بر آن مترتب نيست.
آنجا كه مولانا ميگويد:
حاصل عمرم سه سخن بيش نيست خام بودم پخته شدم سوختم
پس عاشق خدا بودن سوختن را به دنبال دارد و زينب با اين اشارت لطيف درد جامعه خود و تمام دردهاي جامعه بشري در سراسر عالم را دور شدن از زيبايي و كمال ميداند چرا كه زيبايي القاء معني خير را ميكند و زيبايي حلال همه مشكلات است و زيبايي همان چيزي است كه همه كائنات را در بر گرفته است.
و انديشه زيباي زينب سرور محبوب را به همراه دارد. چون لبخند حبيب به (رضا بقضائك و تسليما لامرك) بهجت و سرور محبوب را به دنبال دارد و براي زينب لحظهاي شيرينتر و گواراتر از بهجت و سرور مولايش وجود ندارد به محض اين كه نامي از پروردگارش در مجلس كفر برده ميشود آن چنان به وجد ميآيد كه شعار (ما رايت الال جميلا) را سر ميدهد زيرا كه او در پرتو ثبات عهدش با يار همواره مطيع محض ديدار است و اوست كه تاج عزت بر سر دارد و اوست كه حلقه ارادت از مولا را در گوش دارد و توقع عبوديتش را در گردن ...
و او به درجه حق اليقين و عالين رسيده است و چون خود را در محضر او ميبيند ديگر نه ابن زياد را ميبيند و نه تازيانهها را احساس ميكند. نه بازوي ورم كرده از فشار طنابها را و نه عطشها و گرسنگيها را، و نه بيتابي بچهها و نالههاي رباب را و نه سرهاي در نيزه و نه غل و زنجيرها بر امام سجاد (ع) و ....
و اين از صفات مخلصين و كملين است و درضل توجهات خاص خود در معبود و بندگي او، به درجهاي از آرامش وصف ناپذير ميرسند كه زينب رسيد آري چون زينب تكليف مدار است و ابن زياد تكليف گريز پس در نتيجه بندگي زينب آن قدر آرامش دارد كه جز در وصف عشق ازلي و عرش كبريايي سخن نميراند پس بندگي به انسان آرامش ميدهد نه راحتي و آرامشي كه زينب دارد در كنار راحتي نيست (با آن همه مصيبتها) بلكه مربوط به اين است كه به تكليف خود خوب عمل كرده است.
فصل سوم
قران، زينب و شام
پشت دروازه ساعات
شام مركز حكومت يزيد بن معاويه است. طبق دستور خليفه ملعون كاروان حسيني از كوفه به شام روانه شده،كارواني كه صاحب مصيبتهاي عظيمي و خون دلهاي بسيار است هر كدام از سرنشينان اين كاروان با دنيايي از اسرار عاشورا راهي بيابانها شدهاند. براي يك مبارزه همه جانبه با افكار عوجاج انگير خوارج پس از اهدا خون عزيزانشان در جهت رسوايي كامل اصلاحطلبان اموي كه چهره نفاق خود را با نمايه اصلاحطلبي نيكو جلوه دادهاند متحمل تازيانهها و غل و زنجيرها و مصيبتهاي بيابان پيمايي شدهاند تا خود را به راست قامتان تاريخ پيوند دهند كاروان را ساعتها و بلكه روزها (بنا به اكثر روايات سه روز تمام) نگه داشتند. تا براي برگزاري همايش ننگين يزيدي شهر را آزين ببندند و مقدمات جشن و سرور فراهم سازند شام با كوفه تفاوتهايي دارد:
شاميان اعتقادات ضد دينيشان محرز است.
شاميان جغدهاي نورگريزي هستند كه سابقه دشمني با اهل بيت در وجودشان ريشه دارد شاميان فرهنگ آسمانيان را با جهل و خرافهها عوض كردند.
شاميان تلخترين روزهاي اسارت را براي اهل بيت به يادگار گذاشتهاند.
شاميان با شادي دف رقص و لهو و لعب از كاروانيان استقبال كردند.
در مجلس يزيد
يزيد در همايش الحادي بينظيري دار و ندار غاصبانه خود را به نمايش گذاشته است بر صندليهاي طلا و نقره لم داده و تاجي از در و ياقوت بر سر نهاده و با لباسهاي فاخر بر تن بر روي تختي فراخ و آراسته نشسته و در حال ميگساري ميباشد اسرا وارد دار الاماره شده و در گوشهاي از كاخ يزيدي روي زمين جايشان ميدهند منظره بسيار رقت انگيز و اسفباري است ميدانيد چرا؟ چون در مقابل آنان مامورين ومسئولين كشوري و لشگري يزيد بر روي صندليهاي طلا و نقره نشسته و در طرف ديگر نيز با نهايت احترام مدعوين سران ديگر سران ديگر كشورها جاي دارند و مجلس مملو از يهود و نصاري است...
ولي حسينيها با لباسهاي خاكي و چهرهاي سوخته از آفتابهاي داغ بياباني در نهايت بياحترامي بايد بر روي زمين بنشينند.....
كفر يزيد آشكار ميشود
نيزه به دستان و حاملان سرهاي شهدا وارد مجلس شدند سر نوراني جگر گوشه پيامبر (ص) را در داخل طشتي كه جلوي يزيد بود قرار دادند، يزيد چوب خيزران بر بر ميدارد و بر دندانهاي ثناياي حسين (ع) همان جايي كه محل بوسههاي جدش پيامبر (ص) بود ميكوبد و به حالت مغرورانه اشعار ميخواند از جمله :
ليت اشياخي ببدر شهدوا اجزع الخزرج من وقع الاسل
بلند شوند كشتههاي ما در جنگ بدر ببينند ما چه كار كردهايم با كشتههايشان و در مقابل زخم و زبانهاي يزيد، به گونهاي پاسخ ميدهد كه او را بيچاره و ناتوان ميكند يزيد دچار مغالطهكاري شده و خطاب به زينب ميگويد آيا برادرت اين آيه قران را نخوانده بود و سپس با اشاره به اين آيه كرد: قل اللهم ملك الملك توتي الملك من تشاء و تنزع الملك ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء بيدك الخير انك علي كل شي قدير .
بگو خداوندا اي فرمانرواي هستي، به هر كسي كه خواهي فرانروايي ببخشي و از هر كه خواهي فرمانروايي باز ستاني و تويي كه هر كس را كه خواهي گرامي داري و هر كس را خواهي خوار كني و (سر رشته) خير به دست توست تو بر هر كار توانايي يزيد ادامه داد برادرت اين آيه را نخوانده بود كه بداند حق با من است خدا ملك را از پدرت گرفت و به پدرم داد حسين را ذليل و مرا عزيز گردانيد در اينجا كه يزيد كفرش را ظاهر كرده و به زبان جاري كرد بغض گلوي زينب را فشرد ... ولي نه او در اينجا نبايد گريه كند نبايد سكوت كند،نبايد اظهار خستگي و گرسنگي و بيخوابي كند، بلكه بايد بايستد و فرياد بزند چون يزيد اسير تجمل است و زينب بنده خداست، پس بايد جواب مغالطهكاريهاي يزيد را كه ميخواهد هدف باطل خود را با حق بپوشاند و آيات قراني را به نفع خود تفسير كند، قاطعانه بدهد و اگر سكوت كند كار تمام است و اصل كشته شدن حسين هيچ ميشود و فلسفه شهادت اباعبدلله و هفتاد و دو يار با وفايش در اذهان به فراموشي سپرده ميشود.
خصم خدا به وجه خدا چوب ميزند درحيرتم از او كه كجا چوب ميزند
در حال وجد و مستي و نخوت ستمگري بر لعل سيد شهدا چوب ميزند
پس زينب ناله سر داد كه يا حسيناه يا حيبا ... و آنچنان ناله او حزن انگيز و سوزناك بود كه قلب همه حضار را آتش زد و سپس ايستاد و با حالتي رنجور و خسته كه ناشي از گرسنگي و تشنگي و تازيانههاي نامردان بود شروع به خواندن آن خطبه غرايش نمود ..... و در اينجاست كه گويند:
زينب عنان صبر را از صابران تاريخ ربوده و صبر را به عجز درآورده است
مرحوم محمد علي اردو بادي كه فرد بسيار عالم و وارستهاي بوده، ميگويد زينب خطبه ميخواند و يزيد ميلرزيد و اين را اين گونه به شعر درآورده
او ان في قابل امامه لبوتا لز عيرها عنه الوجوه تهيبا
دختر علي صحبت ميكند صداي زعير شير از بيشه امامت به گوش ميرسد
بر هم بريخت خطبه او
منبع:http://zeynaby.com/
+ نوشته شده در دوشنبه چهاردهم شهریور ۱۳۹۰ ساعت 5:4 توسط
|