عبدالله بن جعفر طيار همسر زينب سلام الله عليها۱
بخش اول
محمدجواد طبسى
آغاز
از ميلياردها انسانى كه در طول قرن ها پا به عرصه وجود گذاشتند و پس از مدتى از اين جهان رخت بربستند, جز عده بسيار اندكى از آن ها, هيچ نام و نشانى برجاى نمانده است.
شمارى اندك از انسان ها در طول زندگى, افتخار جامعه خود بوده اند, زيرا لحظه اى از تلاش براى سربلندى و اعتلاى دين و ملت خود باز نايستادند. نام آن ها و افتخاراتشان در ذهن آيندگان نقش بست و جاويدان ماند.
عبدالله بن جعفر بن ابى طالب از چهره هاى درخشانى است كه ياد و نامش در تاريخ ثبت گرديده است. عبدالله از دوران طفوليت, با شهادت پدر پا در صحنه هاى گوناگون اجتماعى و سياسى گذاشت و با درك صحيح, بينش سياسى و هوش و استعدادى كه داشت, از جايگاه بسيارخوبى برخوردار شد. جود و بخشش, رابطه صميمى با اهل بيت عليهم السلام, اطاعت از رهبرى, همراهى با على(ع) در صحنه هاى مختلف زندگى و ده ها نقطه مثبت ديگر, نشانگر روح بلند اوست. اين نوشتار كوتاه به گوشه اى از افتخارات او مى پردازد.
پدر و مادر
عبدالله از نظر اصالت خانوادگى جايگاه بسيار ويژه اى دارد; پدرش جعفربن ابى طالب ـ پسر عموى پيامبر(ص) و برادر حضرت على(ع) ـ در جنگ موته(1) به شهادت رسيد و مادرش اسمإ بنت عميس(2) مى باشد; مادر فداكارى كه ساليان دراز در سرزمين حبشه براى رضاى خدا و به دور از وطن, رنج فراوان كشيد و با شهادت همسر خود در موته, نشان ديگرى از صبر و استقامت براى خود كسب كرد. عبدالله بن جعفر در دامان اين پدر و مادر پرورش يافت.
ولايت و زادگاه
به گفته تمام مورخان, عبدالله اولين نوزاد مسلمانان مهاجر است كه در سرزمين حبشه چشم به جهان گشود.(3)
از سال تولد عبدالله تاريخ دقيقى در دست نيست. عبدالله در روز رحلت پيامبر(ص) ده ساله بود. بنابراين مى توان حدس زد كه وى در سال هاى نخستين هجرت پيامبر(ص) به دنيا آمده است.
در دائره المعارف آمده است: عبدالله سه سال بعد از بعثت پيامبر(ص) در حبشه متولد شد.(4) اين نظر صحيح نيست; زيرا دعوت پيامبر(ص) در سه سال اول بعد از بعثت, علنى نبود تا مقابله اى از طرف كفار قريش صورت گرفته و در نتيجه, هجرتى به حبشه رخ داده باشد. شايد مراد مرحوم اعلمى سه سال پس از هجرت پيامبر(ص) است, نه پس از بعثت. در اين صورت, نظر فوق تقريبا با سن عبدالله در موقع رحلت پيامبر(ص) همخوانى دارد. در غير اين صورت, نظر مرحوم اعلمى باسن عبدالله در موقع رحلت پيامبر(ص) تناسب ندارد, علاوه برآن كه جعفر بن ابى طالب در ماه رجب سال پنجم بعثت(5), به دستور پيامبر(ص) به حبشه هجرت كرد. بنابراين اگر نظر مرحوم اعلمى را بپذيريم, بايد عبدالله دو سال پيش از هجرت به حبشه به دنيا آمده باشد, كه كسى چنين سخنى را نگفته است.
ويژگى ها
1 ـ جايگاه رفيع
عبدالله بن جعفر از آغاز جوانى به داشتن اخلاق نيك و ايمان شهرت يافته بود, به گونه اى كه در بين مسلمانان از احترام خاصى برخوردار بود. مسلمانان به پاس خدمات شايسته اى كه پدر اوتقديم داشته بود (هجرت به حبشه كه چشيدن طعم سختى ها و تلخى هاى غربت و دورى از وطن را به همراه داشت, دفاع از اسلام و پيامبر(ص) و شهادت در راه خدا), وى را مورد اكرام قرار مى دادند.
عبدالله بن عمر هر وقت عبدالله را مى ديد, وى را مخاطب قرار مى داد و مى گفت: السلام عليك يابن ذى الجناحين.(6)
در كتاب معجم رجال الحديث, درباره جايگاه عبدالله بن جعفر آمده است: جلالت قدر و شإن و منزلت عبدالله بن جعفر طيار به قدرى روشن است كه هرگز نيازى به توضيح ندارد; زيرا از جمله مواردى كه دلالت برشإن و علو مقام وى دارد, اين است كه اميرمومنان(ع)هميشه تلاش مى كرد تا از كشته شدن عبدالله جلوگيرى كند, همان گونه كه از حسنين عليهما السلام و محمدبن حنفيه محافظت مى نم عليهما السلام د.(7)
2 ـ چهره محبوب
از زمانى كه پدر عبدالله در جنگ موته به شهادت رسيد, عبدالله پيوسته مورد تفقد و دلجويى پيامبر خدا(ص) قرار گرفت. اسمإ مى گويد: من در روز كشته شدن جعفر و ياران او, حدود چهل كيلو آرد خمير كردم و خورشى درست كردم, پسرانم را شستشو دادم و روغن و بوى خوشى به آن ها زدم. ناگاه رسول خدا(ص) به خانه ام آمد و فرمود: اى اسمإ! پسران جعفر كجايند؟ من پسرها را حضور رسول خدا(ص) آوردم. پيامبر(ص) آن ها رابه سينه خود چسبانيد و بوئيد. سپس پيامبر(ص) گريست. گفتم: اى رسول خدا! مثل اين كه خبرى از جعفر به شما رسيده است. پيامبر(ص) فرمود: آرى, امروز كشته شد.(8)
عبدالله بن جعفر مى گويد: به خاطر دارم كه رسول خدا(ص) نزد من آمد و خبر مرگ پدرم را آورد. من به آن حضرت نگاه مى كردم و ايشان برسرمن و برادرم دست مى كشيد و از چشمانش اشك سرازير مى شد و از محاسن مباركش مى چكيد. سپس عرضه داشت: پروردگارا! جعفر براى رسيدن به بهترين ثواب ها پيشگام شد. پروردگارا! خودت بهترين جانشين براى فرزندان او باش; به بهترين نحوى كه در مورد يكى از بندگان خود اعمال مى فرمايى.
سپس به مادرم فرمود: اى اسمإ! به تو مژده اى بدهم؟ گفت: آرى, پدر و مادرم فداى توباد! فرمود: خداوند ـ عزوجل ـ براى جعفر دوبال قرار داده است كه در بهشت پرواز مى كند. مادرم گفت: پدر و مادرم فداى تو باد! اين مطالب را به مردم بگو. پيامبر(ص) برخاست و دست مرا گرفت و درحالى كه دست به سرم مى كشيد و نوازش مى فرمود, به منبر رفت و مرا بر پله پايين, جلوى خود نشاند و با چهره اى اندوهگين فرمود: مرد باداشتن برادر و پسرعمو احساس افزونى و قدرت مى كند. همانا جعفر كشته شد و خداوند براى او دو بال قرار داده است كه در بهشت پرواز مى كند. رسول خدا(ص) از منبر فرود آمد و به خانه خود رفت و مرا همراه خود برد و دستور فرمود غذايى براى خانواده ما درست كنند. آن حضرت برادرم را نيز نزد ما آورد و ما با رسول خدا(ص) غذا خورديم. غذايى بسيار خوب و فرخنده... سه روز با آن حضرت بوديم. آن حضرت به هريك از حجره هاى خود كه مى رفت, ما همراه او بوديم. سپس به خانه خود برگشتيم.(9)
همچنين عبدالله مى گويد: پيامبر(ص) پس از گذشت سه روز از شهادت پدرم, به خانه ما آمد و فرمود: فرزندان برادرم را نزد من بياوريد. ما را كه كودكانى بوديم, نزد او آوردند. در همان وقت فرمان داد تا سلمانى موى سرهاى ما را بتراشد. آن گاه فرمود: محمد شبيه عموى ما, ابوطالب است و عبدالله شبيه خلق و خوى من است. سپس دست مرا گرفت و بلند كرد و گفت: خدايا! جانشين جعفر در اهل و عيالش باش و خريد و فروش عبدالله را نيز مبارك گردان. دراين هنگام مادرمان آمد و از يتيمى ما شكوه كرد. آن حضرت فرمود: از چه مى ترسى؟ آيا از سرپرستى آن ها وحشت دارى, در حالى كه من در دنيا و آخرت ولى و سرپرست آن ها مى باشم؟(10)
3 ـ دعاى خير پيامبر(ص)
عبدالله بن جعفر از دوران كودكى سرشار از استعداد و خلاقيت بود. او در كودكى ازگل, براى كودكان اسباب بازى مى ساخت و آن ها را مى فروخت. همچنين به خريد و فروش گوسفند مى پرداخت.
روزى عبدالله مشغول ساختن وسائل بازى كودكان بود كه پيامبر(ص) به وى فرمود: چرا اين ها را مى سازى؟
او پاسخ داد: آن ها را مى فروشم.
آن حضرت فرمود: با پولش چه مى كنى؟
عبدالله گفت: رطب مى خرم و مى خورم.
پيامبر(ص) فرمود: بارخدايا! به كارى كه عبدالله انجام مى دهد, بركت ده!
براثر دعاى پيامبر(ص), عبدالله چيزى خريد و فروش نمى كرد مگر آن كه سود مى برد. (11)
عبدالله مى گويد: روزى پيامبر(ص) نزد ما آمد, درحالى كه من مشغول فروش گوسفند برادرم بودم. پيامبر(ص) فرمود: خدايا! به خريد و فروش عبدالله بركت ده.
عبدالله مى گويد: پس از دعاى خير پيامبر(ص), هرچه را كه خريدم يا فروختم, خداوند آن را برايم مبارك گردانيد.(12)
4 ـ بيعت با پيامبر(ص) در دوران كودكى
چند نفر انگشت شمار در كودكى با پيامبر اسلام(ص) بيعت كردند, اولين كودكى كه با پيامبر(ص) بيعت كرد حضرت على(ع) بود. سپس امام حسن و امام حسين عليهما السلام با پيامبر خدا بيعت كردند. چهارمين كودكى كه با پيامبر(ص) بيعت كرد, عبدالله بن جعفر طيار است. در همه موارد فوق بيعت ها از طرف پيامبر(ص) مورد قبول قرار مى گرفت. اين چند نمونه فقط در خاندان آل ابى طالب بود.
امام صادق(ع) به نقل از پدرش فرمود: امام حسن و امام حسين عليهما السلام و عبدالله بن جعفر در كودكى با پيامبر(ص) بيعت كردند. هيچ كودكى جز آن ها, با پيامبر بيعت نكرد.(13)
عبدالله 10 سال بيش نداشت كه پيامبر(ص) فوت كرد.(14) بنابراين, بيعت او با پيامبر(ص) در دوران كودكى محرز است.
5 ـ يار پيامبر و پنج امام عليهم السلام
يكى از امتيازات عبدالله بن جعفر اين است كه او را جزو صحابه پيامبر(ص) شمرده اند. ابن اثير جزرى پس از اين كه نامش را در شمار صحابه مىآورد, مى گويد:
((له صحبته... و روى عن النبى(ص) احاديث)); او از اصحاب بود... و رواياتى از پيامبر(ص) نقل كرده است.
شيخ طوسى(15) علاوه بر اين كه عبدالله(16) را جزو ياران پيامبر(ص) شمرده, او را در رديف ياران حضرت على(ع)(17) و امام حسن(ع) نيز شمرده است.(18) جاى تعجب است كه شيخ طوسى نام او را در شمار ياران امام حسين(ع), امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) نياورده است.
علامه مامقانى دراين باره مى نويسد: هنوز پى نبرده ام كه چرا شيخ طوسى از آوردن نام عبدالله جزو ياران امام حسين, خوددارى كرده است; زيرا شكى نيست كه او از ياران امام حسين(ع) به شمار مى رود. وى با فرستادن فرزندانش, عون و محمد ـ كه در كربلا به شهادت رسيدند.ـ باامام حسين(ع) مواسات كرد, زيرا به خاطر عذرى كه داشت, خود نتوانست در كربلا شركت كند.(19)
عبدالله تا سال 80 ه' .ق زنده بود.(20) بنابر نقل هاى متفاوت سال او در 84 يا 85 يا 90 ه' .ق از دنيا رفته است.(21) بنابراين عبدالله درعصر امام باقر(ع) زنده بود. جاى تعجب است كه در كتب رجال نام وى جزو ياران امام حسين, امام سجاد و امام باقر عليه السلام نيامده است.
6 ـ راوى نور
عبدالله با اين كه ده سال بيش تر نداشت, احاديثى را, اگرچه اندك از پيامبر(ص) نقل كرده, كه نشانگر هوش و استعداد اوست. احمد, از روساى مذاهب چهارگانه اهل سنت در مسند خود علاوه برنقل ماجراى برخورد پيامبر با عبدالله پس از كشته شدن جعفر, 13 حديث از پيامبر(ص) را از وى نقل كرده است.(22)
محب طبرى نيز درباره او مى نويسد: و حفظ عن النبى(ص) و روى عنه(23); سخنان پيامبر(ص) را به خاطر سپرد و نقل كرد.
ابن حجر عسقلانى علاوه براين كه عبدالله را جزو راويان حديث از پيامبر(ص) و على(ع) و برخى از صحابه مى شمارد, نام كسانى كه از او روايت كرده اند, برشمرده و چنين مى نويسد:
وى از پيامبر و از مادرش, اسمإ و عمويش على بن ابى طالب, عثمان و عمار بن ياسر روايت كرده است.
همچنين افراد زير از او روايت كرده اند:
فرزندانش; معاويه, اسحاق, اسماعيل ام ابيها(دختر عبدالله) و پسرخاله اش, عبدالله بن شداد و برادر زاده اش از مادرش, قاسم بن محمدبن ابى بكر وحسن بن حسن بن على(ع) و فرزند وى, عبدالله بن حسن و عبدالله بن محمدبن عقيل و محمدبن على بن الحسين(ع) و حسن سعد و خالد بن ساره مخزومى و سعدبن ابراهيم زهرى و عبدالله بن مليكه و عروه بن زيبر و عمر بن عبدالعزيز و مورق عجلى و...(24)
7 ـ ازخاندان شهيدان
عبدالله اين افتخار را دارد كه در بين بنى هاشم ازچند جهت به خانواده محترم شهدا نسبت دارد.
وى فرزند شهيد است. پدرش جعفر بن ابى طالب در جنگ موته به شهادت رسيد.
برادرش در كربلا به شهادت رسيد.(25) وى پدر شهيد است كه سه نفر از آن ها, به نام هاى عون, محمد(26) و عبدالله(27) در كربلا به شهادت رسيدند و دو نفر ديگر, به نام هاى: ابوبكر و عون و اصغر در واقعه ((حره)), در مدينه شهيد شدند.(28)
به گفته مورخان مادر عون بن عبدالله, حضرت, زينب(س) است.(29) مادر محمد بن عبدالله خوصإ ـ دختر حفصه بن ثقيف ـ است.(30)
8 ـ همسر حضرت زينب(س)
عبدالله داماد عموى خود, حضرت على(ع) است. عبدالله از جمله خواستگارانى بود كه به خانه على(ع) رفت و آمد مى كرد. و آرزو داشت با حضرت زينب(س) دختر عموى خود ازدواج كند. اما شرم و حيا مى كرد كه خواسته خود را باعمويش مطرح كند. طولى نكشيد كه عبدالله قاصد چنين را به قصد خواستگارى به خانه على(ع) فرستاد. قاصد به عرض رسانيد: على جان! شما خوب مى دانيد كه پيامبر اسلام(ص) به فرزندان جعفر علاقه فراوانى داشت, حتى يك روز خطاب به آنان فرمود:
((بناتنا لبنينا و بنونا لبناتنا)); دختران ما, متعلق به پسران ما و پسران ما, متعلق به دختران ما مى باشند.
پيشنهاد مى كنم و شايسته خواهد بود كه دختر گرامى خود, زينب(س) را به ازدواج عبدالله, فرزند برادر خويش در آورى و مهريه را هم مانند مهريه مادرش, فاطمه(س) قرار دهى.
حضرت على(ع) هم كه غير ازجهت خويشاوندى واصالت خانوادگى, در وجود عبدالله اخلاق و فضيلت و ارزش هاى انسانى و معنوى زيادى سراغ داشت, خواستگارى را پذيرفت. و حضرت زينب(س), دختر والاگهرخويش را در حالى كه سن او ده سال از عبدالله كم تر بود, به ازدواج وى در آورد.(31) ثمره اين ازدواج, سه پسر و يك دختر بود.(32)
9 ـ همراه با على(ع)
عبدالله بن جعفر نه فقط برادرزاده و داماد حضرت على(ع) بود, بلكه عاشقى دلداده و با اخلاص, كارگزارى فعال, نيرويى مجرب و كارآزموده ميدان هاى نبرد و پشتيبانى محكم و قوى براى آن حضرت به شمار مىآمد. حضرت اميرمومنان(ع) نيز به او عنايت ويژه اى داشت.
الف ـ كارگزار كاردان
عبدالله بن جعفر در ايام خلافت حضرت على(ع) يكى از كارگزاران آن حضرت بود. و از طرف وى پست كتابت را پذيرفته بود.(33), همان گونه كه حضرت على(ع) در زمان رسول خدا(ص) پست كتابت را عهده دار بود.(34)
شغل كتابت بسيارى از موارد را شامل مى شد, از جمله كتابت وحى كه حضرت على(ع) متصدى آن بود و پس از رحلت رسول اكرم(ص) اين پست حذف گرديد. اما بقيه موارد, كه شامل نامه نگارىهاى حكومتى, نامه به شخصيت هاى داخلى و خارجى و... بود, وجود داشت.
ب ـ فرماندهى در جنگ جمل
عبدالله بن جعفر بنا به وظيفه اى كه احساس مى كرد, همراه ديگر ياران رسول خدا(ص) به حمايت و پشتيبانى از اميرمومنان على(ع), براى خاموش ساختن فتنه و آشوب, در ركاب آن حضرت به بصره شتافت و به فرماندهى لشگر ده هزار نفرى در جنگ جمل منصوب گرديد.(35)
ج ـ فرماندهى در جنگ صفين
عشق و ايمانى كه عبدالله به نظام اسلامى و حاكم مقتدر آن, حضرت على(ع) داشت, او را وادار ساخت تا به دعوت رهبر لبيك گفته, در جبهه نبرد حق عليه باطل شركت جسته, به دفاع از آرمان هاى اسلام بپردازد. حضور عبدالله در جنگ صفين بسيار چشمگير بود.
وى از فرماندهان سپاه حضرت على(ع) در جنگ صفين بود.(36) عبدالله فرمانده طايفه هاى قريش, اسد(37) و كنانه بود . عبدالله در جنگ صفين رشادت هاى فراوانى از خود نشان داد.(38)
د ـ امضاكننده پيمان حكمين
با خيانت آشكار معاويه و فريب خوردن سپاهيان حضرت على(ع) و فروكش كردن جنگ صفين, رإى تحميلى براين شد كه يك نفر به نمايندگى از مردم عراق و يك نفر به نمايندگى از مردم شام براساس كتاب خدا و سنت رسول الله(ص) به ختم غائله بپردازند.
پيمانى مشروح و مفصل نوشته شد و 27 نفر از ياران حضرت على(ع), از جمله عبدالله آن را امضإ كردند.(39)
ه' ـ موضع گيرى در برابر خيانت حكمين
پس از پايان گرفتن سرنوشت حكميت و خيانت حكمين به اسلام و مسلمانان, ياران حضرت على(ع) لب به اعتراض گشودند. آن ها از اين كه حضرت على(ع) فردى ساده لوح را براى گفت و گو با عمروبن عاص فرستاده بود, ناراحت بودند.
روزى امام على(ع) بر فراز منبر از امام حسين(ع) خواست تا درباره حكمين سخن گويد. سپس از عبدالله بن عباس چنين درخواستى كرد. بارديگر, به عبدالله بن جعفر دستور داد تا درباره حكمين سخن بگويد. عبدالله بن جعفر پس ازحمد و ثناى الهى, گفت: اى مردم! اين امر چيزى بود كه نظر خواهى اش با على و پذيرفتنش ازديگرى بود, اما شما آمديد و عبدالله بن قيس (ابوموسى اشعرى كلاهى) را پيشنهاد داده, گفتيد: به غير از او رضايت نمى دهيم.
به خدا سوگند نه علمى از او آموختيم و نه اميدى به او داشته و نه از پيش يار خود مى دانستيم. اين كار نه تباهى مردم عراق را در پى داشت و نه كار شاميان را سروسامان داد و نه حق على(ع) را به پا داشتند و نه باطل معاويه را سرنگون ساختند.
چنين نيست كه حق به وسيله طلسم جادوگران و يا به دميدن شيطان از بين برود. ما امروز بر همان نظرى هستيم كه ديروز از آن دفاع مى كرديم.(40)
منظور عبدالله از اين سخن, اين بود كه به اعتراض كنندگان بفهماند كه ايراد شان نابجاست, زيرا اين خيانت آشكار نتيجه كار نادرست خودشان بود.
پى نوشتها:
1 ـ مغازى, واقدى, ج 2, ص 576.
2 ـ تهذيب التهذيب, ج 5, ص 149.
3 ـ الاصابه, ج 2, ص ;289 سيره ابن اسحاق, ص ;226 تذكره الخواص, ص 172.
4 ـ دائره المعارف, اعلمى, ج 12, ص 282.
5 ـ فرازهايى از تاريخ پيامبر اسلام, ص 129.
6 ـ تذكره الخواص, ص 174.
7 ـ معجم رجال الحديث, ج 10, ص 143.
8 ـ مغازى, ج 2, ص ;584 كامل, ج 2, ص 115.
9 ـ مغازى, ج 2, ص ;584 تذكره الخواص, ص 173.
10 ـ سيراعلام النبلإ, ج 3, ص 458.
11 ـ سفينه البحار, ج 2, ص 126.
12 ـ همان.
13 ـ العقد الفريد, ج 5, ص 133.
14 ـ تهذيب التهذيب, ج 5, ص 150.
15 ـ اسدالغابه, ج 3, ص 135.
16 ـ رجال شيخ طوسى, ص ;23 معجم رجال الحديث, ج 10, ص 142.
17 ـ رجال شيخ طوسى, ص 46.
18 ـ همان, ص 69.
19 ـ تنقيح المقال, ج 2, ص 173.
20 ـ تهذيب التهذيب, ج 5, ص 149.
21 ـ همان.
22 ـ مسنداحمد, ج 1, ص 205.
23 ـ ذخائرالعقبى, ص;219 عقدالفريد, ج2, ص212.
24 ـ تهذيب التهذيب, ج 5, ص 149.
25 ـ پيامبر و ياران, ج 4, ص 137. عون بن جعفر از كسانى بود كه باحضرت از مدينه خارج شد و در كربلا شهيدگشت. (ر.ك: ذخيره الدارين, ص 168)
26 ـ ابصارالعين, ص 75.
27 ـ تنقيح المقال, ج 2, ص 173.
28 ـ قاموس الرجال, ج 5, ص 412.
29 ـ ابصارالعين, ص 75.
30 ـ همان, ص 77.
31 ـ زينب قهرمان دختر على(ع), ص 34.
32 ـ الكوكب الدرى, ج 2, ص 213.
33 ـ عقدالفريد, ج 4, ص 246.
34 ـ همان, ص 243.
35 ـ دائره المعارف,اعلمى, ج 12, ص 282.
36 ـ الاصابه, ج2, ص;289 لغت نامه دهخدا, ج76, ص70.
37 ـ سيراعلام النبلإ, ج 3, ص ;460 تهذيب التهذيب, ج 5, ص 150.
38 ـ ر. ك: وقعه الصفين,, ص 373.
39 ـ ر.ك: همان, ص 506.
40 ـ عقدالفريد, ج 5, ص 98.
منبع:ماهنامه كوثر ـ شماره 42