در سوگ عرشیان (اشعار، متن ادبی و دلنوشته در رثاء حضرت زینب (س)
احمد باقریان
افشاگر کربلا «زينب(س)»
قهرمان کربلا در شام غوغا ميکند
ظالم بيدادگر را خوار و رسوا ميکند
خطبهاي خواند، که باشد همچنان آتشفشان
انقلاب کربلا بنگر که احيا ميکند
زينب بيدار دل، آن دختر پاک علي(ع)
خصم را ديوانه و مجنون، چو زهرا ميکند
ظلم و کين دشمنان مکتب اسلام ناب
از تريبون جفا و ظلم افشا ميکند
مينمايد فاش او اسرار عاشوراي عشق
خون دلها را روان از چشم اعدا ميکند
او سخنها گويد از بازيگران دشت خون
زين فداکاري جهان را مات و شيدا ميکند
او به ما آموزش درس شهادت ميدهد
چشمها را رنگ خون مانند صهبا ميکند
ميکند افشا فداکاري ياران و حسين
زنده از نو راه و رسم مير بطحا ميکند
ميکند رسوا يزيد کافر و ابن زياد
خلق را از بهر نهضتها مهيّا مي کند
با قدي خم، شامگاه روز عاشوراي خون
نيمه شب خوش نماز عشق بر پا ميکند
ميکند با حضرت محبوب او راز و نياز
خون حق را در ره معشوق اهدا ميکند
دختر شيرخدا، افشاگر ظلم و جفا
زنده و احياي راه و رسم يکتا مي کند
ميسرايد شعر سرو واژگون بزم عشق
ياد اکبر نوگل رعناي ليلا ميکند
ميزند فريادها از لالههاي کربلا
اين سخن را منعکس تا عرش اعلا مي کند
با برادر عهد بسته گويي از روز الست
فاش اسرار حسيني تا ثريا ميکند
مينمايد فاش سرّ انقلاب کربلا
علّت اين نهضت خونين هويدا ميکند
عاشقا! گر تشنه لب باشي، علمدار رشيد
او کوير غم برايت مثل دريا ميکند
مبتلاي درد و رنج غم، حسين بن علي
زندگي را از برايت نيک و زيبا ميکند
«باقر» خونين جگر فريادها زد يا حسين
ياد او آلام و دردت را مداوا ميکند
***
جلوه کبريا
ياوري بيمثل، مانند خدا دارد محمد(ص)
جلوه ذات عظيم کبريا دارد محمد(ص)
روي برگردان ز ديگر مردمان ، رو سوي او کن
ز آنکه الطاف خداوند و صفا دارد محمد(ص)
بيثنا مدحش چه سان گويي بشو خاموش جاويد
در زمين و آسمان مدح و ثنا دارد محمد(ص)
کن طلب از ذات پاکش در جهان نور و ضيايي
رو به دانشگاه او، درس وفا دارد محمد(ص)
مکتب پاکش به دنيا، اي عزيزان هست جاويد
هست جاويدان ره او، کي فنا دارد محمد(ص)
بر قياصر، بر اکاسر، بر شهنشاهان عالم
بر پليداني چنين کي اعتنا دارد محمد(ص)
فخر کن اي شيعه بر دنيا که آن داناي اکبر
در دو عالم آلِ والاي عبا دارد محمد(ص)
افتخار اي شيعه بنما در جهان بر اهل عالم
جانشيني چون عليّ مرتضي دارد محمد(ص)
فخر بفروشد محمد بر جهان آفرينش
دختري محبوبه ذات خدا دارد محمد(ص)
اين شرافت از براي ذات پاکش هست کافي
سبز و خونين گل، حسين و مجتبي دارد محمد(ص)
گر که باشي پيرو او، شو شهيد راه محبوب
نيک سبطي چون شهيد کربلا دارد محمد(ص)
نُه تن از نسل حسين بن علي آن شاهد عشق
از براي امّتش، اين اوليا دارد محمد(ص)
طالب راه سعادت، راه تقوا پيشه بنما
دوست اندر دهر، رسم اتقيا دارد محمد(ص)
پيرو او گر که هستي، ترک کن راه شقاوت
دشمني اندر جهان با اشقيا دارد محمد(ص)
«باقرا» کن افتخار و رو به درگاهش گدايي
بنگر از الطاف يزدان بس غنا دارد محمد(ص)
***
امام حسن(ع)
اي حسن، ريحانه پاک رسول
اي گل زيبا و رعناي بتول
اي حسن، اي پور والاي علي
آن که بودي پيشواي متقي
اي حسن، اي يادگار فاطمه
اي که بودي پور و يار فاطمه
اي حسن، اي اسوه اخلاق و دين
زنده از صلح تو شد دين مبين
مژده اندر نيمه ماه صيام
زد قدم اندر جهان دوم امام
سبط اکبر، يادگار مصطفي
محيي دين، پور پاک مرتضي
صلح او، ويرانگر کاخ ستم
نقشههاي دشمن از صلحش عدم
فاش گويم اي امام مجتبي
اي که باشي محرم راز خدا
اي که باشي صاحب خلق نکو
مکتب حق از تو بگرفت آبرو
سوي حج رفتي پياده بيست بار
گريهها کردي ز خوف کردگار
حاجت مخلوق را کردي روا
همچنان زهرا انيس کبريا
عاشقا باشد قيام کربلا
ريشهاش صلح امام مجتبي
صلح او خصم خدا رسوا نمود
بهر ما روشن ره يکتا نمود
از شجاعت، پور پاک فاطمه
ختم کردي فتنههاي عايشه
چون حسن آنجا جمل را پي نمود
فرودين از بهر دشمن دي نمود
ياور بيچارگان بودي حسن
در عزايش چون شفق کوه و دمن
مات، عقل عالم از حلم حسن
گشته حيران آدم از علم حسن
نوگل زيباي بستان رسول
گشته خونين دل به هر ماه و فصول
مرقدش از جور وهّابي، خراب
قلب شيعه زين مصيبت شد کباب
آه از جور چنين قوم دغل
زهر داده بر حسن جاي عسل
«باقر» از جور و جفا اندر بقيع
گشت اتمام عاقبت فصل ربيع
***
خراسان، قبله نياز
دوباره دست عنايت، رفيق راهم شد
زيارت تو ،فروغ دل و نگاهم شد
دوباره آمده، بر سفره تو مهمانم
به سايه کرمت، زائر خراسانم
گداي کوي تو در رتبه، کم ز سلطان نيست
ولايت تو، کم از حشمت سليمان نيست
براي اهل ولا، معني نمازي تو
نماز عشق مرا، قبله نيازي تو
حريم قدس تو، درياي جود و احسان است
مزار پاک تو، دارالشّفاي انسان است
اگر چه نامه سياهم، اگر چه پرگنهم
کبوتر حرمم، پاي بند لطف توأم
دلِ شکسته من، بسته محبّت توست
زيارت تو اگر آمدم، به دعوت توست
زيارت حرم تو، غذاي روح من است
در اين تلاطم امواج فتنه، نوح من است
کنار قبر تو، درمان هر چه بيماري است
کرامت حرمت، رفع هر گرفتاري است
ضريح روح نوازت، مطاف اهل دل است
هر آنکه اهل صفا نيست، پيش خود خجل است
ولي صفاي حريمت، اميد ميبخشد
به شرمسار معاصي، نويد ميبخشد
تو اي کريم، خريدار اشک و آه مني
همين که ره به حرم دادهاي، پناه مني
منم که زائر مشتاق و آستان بوسم
اسير عشق امامِ غريب در طوسم
تويي که ضامن آهوي بيپناه شوي
عجيب نيست مرا هم تو تکيه گاه شوي
تو آن امام رئوفي که جود، عادت توست
اميد آخرتم، دامن شفاعت توست
بيا و در حق ما لطف خويش کامل کن
به پاي بوسي جدّت حسين(ع) نايل کن
منبع:فصلنامه كوثر ـ شماره 76 ـ زمستان 1387