شعر : منم زینب
منم زینب |
منم زینب كه از روز ولایت عجین شد تا رو پودم با امامت به همراه حسینم از مدینه شدم عازم به سوى قاضریه كمر بستم كنم از دین حمایت هم از اسلام و قرآن و ولایت اگر چه جنگ بر نسوان حرام است دفاع ما همانند قیام است مخاطب ساخت آن نامردمان را بزد فریاد آن نابخردان را حریصاند از چه رو بر كشتن ما چه سودى مىبرد از كشتن ما نباشد واهمه از رنج و سختى كه ما را ایده باشد حقپرستى همه دارو ندارم را گرفتید، گلستان مرا پر پر نمودید چه بوده جرم و تقصیر حسینم ضیاء دیدگان و نور عینم مقام هستىام بوده دو طفلم شدند هر دو به قربان حسینم تحمل مىكنم با لطف یزدان همه داغ و مصیبتهاى جانان هر آن كس با خدا سودا نماید خدا رنج و غمش آسان نماید ز بعد آن همه داغ و مصیبت ز دید آتش به خرگاه ولایت ز ظلم دشمنان بىحمیت نبودى همدمى جز ترس و وحشت نمازم را اگر خوانم نشسته خدایا آگهى از حال خسته ز جا برخیز اى بود و نبودم عزیز فاطمه اى هست و بودم اسیرى مىرود زینب، برادر فداى جسم صد چاك برادر دلم خواهد سر قبرت بمانم عزا برپا كنم، اینجا بمانم امان كى مىدهد دشمن، برادر ببوسم جاى تیر و تیغ و خنجر كجا باشد روا بر آل طاها به عنوان تصدق نان و خرما مگر ما آل پیغمبر نباشیم مگر ما زاده حیدر نباشیم در دروازه شامات از كین جسارتها كه شد بر آل یاسین ... . عبداللّه محمدبیگى منبع: http://www.montazar.net |
+ نوشته شده در چهارشنبه هفدهم خرداد ۱۳۹۱ ساعت 12:17 توسط
|