منم زینب

منم زینب كه از روز ولایت
عجین شد تا رو پودم با امامت
به همراه حسینم از مدینه
شدم عازم به سوى قاضریه
كمر بستم كنم از دین حمایت
هم از اسلام و قرآن و ولایت
اگر چه جنگ بر نسوان حرام است
دفاع ما همانند قیام است
مخاطب ساخت آن نامردمان را
بزد فریاد آن نابخردان را
حریص‏اند از چه رو بر كشتن ما
چه سودى مى‏برد از كشتن ما
نباشد واهمه از رنج و سختى
كه ما را ایده باشد حق‏پرستى
همه دارو ندارم را گرفتید،
گلستان مرا پر پر نمودید
چه بوده جرم و تقصیر حسینم
ضیاء دیدگان و نور عینم
مقام هستى‏ام بوده دو طفلم
شدند هر دو به قربان حسینم
تحمل مى‏كنم با لطف یزدان
همه داغ و مصیبت‏هاى جانان
هر آن كس با خدا سودا نماید
خدا رنج و غمش آسان نماید
ز بعد آن همه داغ و مصیبت
ز دید آتش به خرگاه ولایت
ز ظلم دشمنان بى‏حمیت
نبودى همدمى جز ترس و وحشت
نمازم را اگر خوانم نشسته
خدایا آگهى از حال خسته
ز جا برخیز اى بود و نبودم
عزیز فاطمه اى هست و بودم
اسیرى مى‏رود زینب، برادر
فداى جسم صد چاك برادر
دلم خواهد سر قبرت بمانم
عزا برپا كنم، اینجا بمانم
امان كى مى‏دهد دشمن، برادر
ببوسم جاى تیر و تیغ و خنجر
كجا باشد روا بر آل طاها
به عنوان تصدق نان و خرما
مگر ما آل پیغمبر نباشیم
مگر ما زاده حیدر نباشیم
در دروازه شامات از كین
جسارت‏ها كه شد بر آل یاسین ... .

عبداللّه‏ محمدبیگى                           منبع: http://www.montazar.net